غزل شمارهٔ ۵۰۴۶
غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش
با سبز کرده های سخن سرگران مباش
ای غنچه ای که دل به زر خویش بسته ای
غافل ز باد دستی فصل خزان مباش
در جبهه گشاده گلها نگاه کن
دلگیر ازگرفتگی باغبان مباش
از ره مرو به جلوه خوبان سنگدل
قانع ز وصل کعبه به سنگ نشان مباش
سنگ فسان تیغ نشاط است کوه غم
زنهار از گرانی غم دلگران مباش
صبح امید در دل شبهاست بی شمار
قانع ز خوان فیض به یک استخوان مباش
سالمترست از دم شمشیر پشت تیغ
دلتنگ از نیامد کار جهان مباش
در چشمها سبک زگرانی شوند خلق
در محفلی که راه بیابی گران مباش
هرکس زخوان قسمت خود رزق می خورد
از کم بضاعتی خجل ازمیهمان مباش
یاران رفته را به نکویی کنند یاد
گر عمر زود می گذرد دلگران مباش
آب روان عمر ز استاده خوشتریست
آزرده از گذشتن این کاروان مباش
یکسان سلوک به کج و راست چون کمان
غماز عیب ناوک کج چون نشان مباش
در موسمی که روی زمین یک طبق گل است
صائب چو بیضه دربغل آشیان مباش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش
با سبز کرده های سخن سرگران مباش
هوش مصنوعی: در صحبتهای شیرین و دلنشین دیگران غافل نشوید، و با آنها به راحتی و خوشی رفتار کنید.
ای غنچه ای که دل به زر خویش بسته ای
غافل ز باد دستی فصل خزان مباش
هوش مصنوعی: ای گل ناز، تو که به زیبایی و ارزش خود دل بستهای، غافل مباش از اینکه ممکن است در فصل پاییز بادهایی بوزند که تو را دار و ندار کنند.
در جبهه گشاده گلها نگاه کن
دلگیر ازگرفتگی باغبان مباش
هوش مصنوعی: به دقت به زیباییهای طبیعت نگاه کن و نگذار که غم و ناراحتی باغبان، تو را آزار دهد.
از ره مرو به جلوه خوبان سنگدل
قانع ز وصل کعبه به سنگ نشان مباش
هوش مصنوعی: هرگز به سوی زیباییهای بیرحم نرو و از وصال کعبه راضی به نشان دادن سنگ مباش.
سنگ فسان تیغ نشاط است کوه غم
زنهار از گرانی غم دلگران مباش
هوش مصنوعی: سنگ، نشانهای از شادی و نشاط است؛ از بار سنگین غم و اندوه پرهیز کن و نگذار که دلت بیتفاوت و غمگین شود.
صبح امید در دل شبهاست بی شمار
قانع ز خوان فیض به یک استخوان مباش
هوش مصنوعی: صبح امید در دل شبهای بی شمار وجود دارد؛ کسانی که فقط با یک استخوان از سفرهی نعمت راضی میشوند، نباید باشند.
سالمترست از دم شمشیر پشت تیغ
دلتنگ از نیامد کار جهان مباش
هوش مصنوعی: بهتر است که از خطرات و آسیبهای ناشی از زندگی فاصله بگیریم و بیدلیل ناامید نشویم. نباید برای مشکلات و دشواریهای دنیا، دلگیر و ناراحت باشیم.
در چشمها سبک زگرانی شوند خلق
در محفلی که راه بیابی گران مباش
هوش مصنوعی: اگر در جمعی باشی که چهرهها نگران و غمگین هستند، خود را سنگین و غمگین نکن. سعی کن با خوشحالی و سبکی در آنجا حضور پیدا کنی.
هرکس زخوان قسمت خود رزق می خورد
از کم بضاعتی خجل ازمیهمان مباش
هوش مصنوعی: هر کسی از آنچه که برایش مقدر شده است بهرهمند میشود، بنابراین نباید به خاطر کمبود امکانات خود از مهمانان شرمنده و خجالتزده باشی.
یاران رفته را به نکویی کنند یاد
گر عمر زود می گذرد دلگران مباش
هوش مصنوعی: دوستانی که رفتهاند را با یاد خوبشان بزرگ شمارید، زیرا عمر انسان به سرعت میگذرد و نرنجید و ناراحت نشوید.
آب روان عمر ز استاده خوشتریست
آزرده از گذشتن این کاروان مباش
هوش مصنوعی: آب جاری و زنده بهتر از آب راکد و بیتحرک است. نباید از گذر زمان و عبور کاروان زندگی ناراحت بود.
یکسان سلوک به کج و راست چون کمان
غماز عیب ناوک کج چون نشان مباش
هوش مصنوعی: سیر و رفتار تو در زندگی باید به طور متوازن و درست باشد، نه اینکه گاهی به سمت راست بروی و گاهی به سمت چپ. مانند کمان که اگر کج باشد، نشانهاش نیز درست نخواهد بود. پس باید تلاش کنی که نشان و مسیرت درست و مستقیم باشد.
در موسمی که روی زمین یک طبق گل است
صائب چو بیضه دربغل آشیان مباش
هوش مصنوعی: در زمانی که زمین پر از گل و زیبایی است، مانند بیضهای در آشیانه نباش که در گوشهای پنهان شده و خود را از زیباییها دور نگه داشتهای.