گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۳۱

نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
به گنجها نتوان درد را خرید از من
به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش
به نغمه دگران احتیاج نیست مرا
که هست چون خم می مطربم ز خانه خویش
چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر
اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش
اگر چه هر نفسم گرد کاروان غمی است
بجان رسیده ام از وضع بیغمانه خویش
بلاست رتبه گفتار چون بلند افتاد
به خواب چند توان رفتن ازافسانه خویش ؟
به بینوایی و آزادگی خوشم صائب
مرا قفس نفریبد به آب و دانه خویش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
هوش مصنوعی: من به بهشت عالی نمی‌روم، زیرا پایم در آستانه خانه‌ام در گل‌ها گره خورده است.
به گنجها نتوان درد را خرید از من
به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش
هوش مصنوعی: درد و رنج را نمی‌توان با ثروت خرید، و من هرگز احساس عاشقانه‌ام را با پول عوض نمی‌کنم.
به نغمه دگران احتیاج نیست مرا
که هست چون خم می مطربم ز خانه خویش
هوش مصنوعی: به آواز و نغمه دیگران نیازی ندارم، چون خودم به اندازه کافی لذت و شعف دارم و همچون می در دست یک مطرب، خوشحالم و از خانه خودم برخاسته‌ام.
چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر
اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش
هوش مصنوعی: من همچون یوسفی هستم که از کنار پدر به چاه افتاده‌ام، اما اگر روزی از این وضعیت نجات پیدا کنم و به اوج برسم، هنوز هم به ریشه و جایگاه خودم وفادار می‌مانم.
اگر چه هر نفسم گرد کاروان غمی است
بجان رسیده ام از وضع بیغمانه خویش
هوش مصنوعی: هرچند که هر لحظه‌ام با غم همراه است، به من رسیده که از وضعیت بی‌خبر و نگران خودم خسته‌ام.
بلاست رتبه گفتار چون بلند افتاد
به خواب چند توان رفتن ازافسانه خویش ؟
هوش مصنوعی: وقتی که كلام و سخن تو در مرتبه‌ای بالا قرار دارد، اگر به خواب برود، دیگر چه قدرتی برای جدا شدن از داستان و افسانه‌ی خود خواهی داشت؟
به بینوایی و آزادگی خوشم صائب
مرا قفس نفریبد به آب و دانه خویش
هوش مصنوعی: من به فقر و بی‌پولی و آزادگی خود افتخار می‌کنم و نمی‌گذارم که قفس با امکانات و لذت‌هایش مرا جذب کند.