گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۳

راه خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
تا چو گرداب توان ریشه رسانید به آب
همچو کشتی مکن آلوده ساحل خود را
نقد هستی است گرامی تر ازان ای غافل
که کنی خرج به اندیشه باطل خود را
نشود خرج زمین قطره چو گوهر گردید
برسان زود به آرامگه دل خود را
در چنین فصل بهاری نشوی چون مجنون؟
می شماری اگر از مردم عاقل خود را
سر سودازده را تیغ بود سایه بید
وارهان زود ازین عقده مشکل خود را
حسن لیلی چه خیال است شود پرده نشین؟
چه تسلی دهی از دیدن محمل خود را؟
گوهری نیست درین قلزم خونین صائب
پوچ (و) بی مغز مکن چون کف ساحل خود را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راه خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن شخصی که بارش را به مقصد نرسانده و در راه مانده، باید بداند که مشکلات و سختی‌های درون خود را نیز برای رسیدن به هدفش باید در نظر بگیرد. به نوعی، اشاره به این دارد که باید با چالش‌ها و موانع درونی خود مقابله کند تا بتواند به مقصدش برسد.
تا چو گرداب توان ریشه رسانید به آب
همچو کشتی مکن آلوده ساحل خود را
هوش مصنوعی: تا زمانی که می‌توانی ریشه‌ات را به آب برسانی، مانند کشتی رفتار کن و ساحل خود را آلوده نکن.
نقد هستی است گرامی تر ازان ای غافل
که کنی خرج به اندیشه باطل خود را
هوش مصنوعی: زندگی و هستی ارزش بیشتری دارد، ای بی‌خبر! که بخواهی وقت و فکر خود را صرف اندیشه‌های بی‌ارزش کنی.
نشود خرج زمین قطره چو گوهر گردید
برسان زود به آرامگه دل خود را
هوش مصنوعی: اگر زمین با قطره‌ای چون گوهر پر شود، دل خود را زود آرام کن.
در چنین فصل بهاری نشوی چون مجنون؟
می شماری اگر از مردم عاقل خود را
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا و بهاری، چرا باید مانند مجنون بی‌خبر باشی؟ آیا خود را از میان مردم عاقل شماری؟
سر سودازده را تیغ بود سایه بید
وارهان زود ازین عقده مشکل خود را
هوش مصنوعی: کسی که ذهنش پر از فکر و خیال است، باید به خاطر سایه‌ی درخت بید یک لحظه آرامش پیدا کند و هرچه زودتر از این مشکل و گرفتاری خود رها شود.
حسن لیلی چه خیال است شود پرده نشین؟
چه تسلی دهی از دیدن محمل خود را؟
هوش مصنوعی: زیبایی لیلی چقدر خیال‌انگیز است که او مانند پرده‌نشینی به دور از دسترس قرار گیرد. چه تسلی می‌توانی به من بدهی وقتی محمل خود را می‌بینم؟
گوهری نیست درین قلزم خونین صائب
پوچ (و) بی مغز مکن چون کف ساحل خود را
هوش مصنوعی: در این دنیا چیزی ارزشمند و واقعی وجود ندارد، پس بیهوده مانند پَس‌زمینه‌ی ساحل، خودت را بی‌فایده نکن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش عندلیب