گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۲۲

گذشته است ز تعریف،قد رعنایش
الف کشد به زمین سرو پیش بالایش
زسوزن مژه خویش چشم آن دارم
که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش
حریف تلخی بادام چشم او که شود؟
تلافی ار ننماید لب شکرخایش
به رنگ هاله فلکها تمام آغوشند
که سر زند ز افق ماه عالم آرایش
همان حلاوت کنج دهان به کام رسد
به هرکجا که زنی بوسه از سراپایش
ز انفعال فلاخن کند ترازو را
اگر به خانه زین بنگرد زلیخایش
(فتدرهش به خیابان عمر جاویدان
چو سایه هرکه تواند فتاد درپایش )
مرا به گلشن جنت چه می بری صائب؟
فکنده است مرا دربهشت سودایش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشته است ز تعریف،قد رعنایش
الف کشد به زمین سرو پیش بالایش
هوش مصنوعی: سخن از زیبایی و قد و قامت او فراتر از این است که بتوان آن را با کلمات توصیف کرد؛ چنان است که شاخه‌های بامبو به خاطر قامت او به خاک می‌افتند.
زسوزن مژه خویش چشم آن دارم
که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش
هوش مصنوعی: من می‌خواهم به چشمان زیبا و سیاه او نگاه کنم و به قدری در این نگاه غرق شوم که انگار چشمان خودم را به آن‌ها دوخته‌ام.
حریف تلخی بادام چشم او که شود؟
تلافی ار ننماید لب شکرخایش
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در برابر تلخی چشمان او مقاومت کند؟ اگر لبان شیرینش تلافی نکنند، کسی نمی‌تواند به او پاسخ دهد.
به رنگ هاله فلکها تمام آغوشند
که سر زند ز افق ماه عالم آرایش
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ هاله‌ای است که همه جا را دربرگرفته و از افق، ماهی که زیبایی‌های دنیا را به نمایش می‌گذارد، برمی‌خیزد.
همان حلاوت کنج دهان به کام رسد
به هرکجا که زنی بوسه از سراپایش
هوش مصنوعی: هر کجا که بوسه‌ای از وجود معشوقی برگیری، شیرینی و لذت آن لحظه را به کام خود می‌آوری، درست مانند حلاوتی که در گوشه‌ی دهان وجود دارد.
ز انفعال فلاخن کند ترازو را
اگر به خانه زین بنگرد زلیخایش
هوش مصنوعی: چنانچه به این ترازوی عادی بنگری، ممکن است تنبلی و بی‌تحرکی تو را به سمت راحتی و آسایش بکشاند، اما اگر از دیدگاه تغییر و تحرک به آن نگاه کنی، می‌توانی زیبایی و شکوهی را مشاهده کنی که می‌تواند تو را به سمت پیشرفت هدایت کند.
(فتدرهش به خیابان عمر جاویدان
چو سایه هرکه تواند فتاد درپایش )
هوش مصنوعی: در خیابان زندگی ابدی، تنها کسانی می‌توانند به تو نزدیک شوند که توانایی در افتادن در سایه‌ات را داشته باشند.
مرا به گلشن جنت چه می بری صائب؟
فکنده است مرا دربهشت سودایش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از کسی می‌پرسد که چرا او را به باغ بهشت می‌برد، در حالی که خود او در میان افکار و آرزوهای عاشقانه‌اش گرفتار است و این افکار او را به نوعی جایی دیگر برده است. به عبارت دیگر، او به جای ورود به بهشت، در عالم خیال و عشق خود محصور شده است.