گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۲۱

الف قدی که منم سینه چاک بالایش
سپهر سبزه خوابیده ای است درپایش
ز سایه سرو و صنوبر الف کشد برخاک
به هر چمن که کند جلوه قد رعنایش
دل نظارگیان را ز جلوه آب کند
ازان همیشه بود تازه سرو بالایش
چو مغزپسته نهان در شکر شود طوطی
به گفتگو چو درآید لب شکر خایش
نظر به کنج دهانش که می تواندکرد؟
که خون بوسه زند جوش می زسیمایش
ز گرد خانه خرابان جهان سیاه شود
به هر طرف که فتد چشم باده پیمایش
شود ز حیرت سرشار، پای خواب آلود
فتد به چشم غزالی که چشم گیرایش
به عرض حال دهن وانمی توانم کرد
که گیرد ازلب من حرف ،چشم گویایش
غزاله ای که مرا کرده است صحرایی
سیاه خیمه لیلی است داغ سودایش
مدام دور زند جام عاشقی صائب
که باشد ازدل پر خون خویش صهبایش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الف قدی که منم سینه چاک بالایش
سپهر سبزه خوابیده ای است درپایش
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و وجود کسی که قدش به اندازه‌ی الف است، تمام وجودم را فدای او کرده‌ام. انگار که زیر سایه‌اش، دنیا و سبزه‌ها آرام و خاموش نشسته‌اند.
ز سایه سرو و صنوبر الف کشد برخاک
به هر چمن که کند جلوه قد رعنایش
هوش مصنوعی: سایه درختان سرو و صنوبر، زیبایی و شکوه قد بلند آن‌ها را در هر چمنی می‌کشد و به زمین می‌آورد.
دل نظارگیان را ز جلوه آب کند
ازان همیشه بود تازه سرو بالایش
هوش مصنوعی: دل کسانی که زیبایی را می‌نگرند، با جلوه‌های آن شاداب و تازگی خود را حفظ می‌کند، زیرا همیشه حضور و زیبایی آن سرو بلند برای آن‌ها خوشایند است.
چو مغزپسته نهان در شکر شود طوطی
به گفتگو چو درآید لب شکر خایش
هوش مصنوعی: وقتی مغز پسته در شکر پنهان می‌شود، طوطی وقتی به زبان می‌آید که لب شکر را پیدا کند.
نظر به کنج دهانش که می تواندکرد؟
که خون بوسه زند جوش می زسیمایش
هوش مصنوعی: به لب‌های او بنگر، چه کار می‌توان کرد؟ چرا که بوسه‌های آتشینش باعث به جوش آمدن خون می‌شود.
ز گرد خانه خرابان جهان سیاه شود
به هر طرف که فتد چشم باده پیمایش
هوش مصنوعی: از ویرانی خانه‌ها، جهان در تاریکی فرو می‌رود و هر جا که نگاه کنی، اثر نوشیدن شراب را می‌بینی.
شود ز حیرت سرشار، پای خواب آلود
فتد به چشم غزالی که چشم گیرایش
هوش مصنوعی: چشم غزالی با زیبایی خیره‌کننده‌اش، می‌تواند انسان را به شدت حیرت‌زده کند تا جایی که او بی‌اختیار به خواب و بی‌توجهی می‌افتد.
به عرض حال دهن وانمی توانم کرد
که گیرد ازلب من حرف ،چشم گویایش
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم وضعیت دلم را توضیح دهم، زیرا حرف‌هایی که از لبانم بیرون می‌آید، از نگاه‌های او بیشتر بیانگر احساساتم است.
غزاله ای که مرا کرده است صحرایی
سیاه خیمه لیلی است داغ سودایش
هوش مصنوعی: غزالی که من را به بیابانی تاریک و دلگیر کشانده، نماد عشق لیلی است که داغ و شعف آن قلب مرا پر کرده است.
مدام دور زند جام عاشقی صائب
که باشد ازدل پر خون خویش صهبایش
هوش مصنوعی: عشق هر لحظه مانند جامی دور من می‌چرخد که از دل پر از درد و رنج خود مایه می‌گیرد.