غزل شمارهٔ ۵۰۱۸
جدا نمی شود از پیش لعل میگونش
چه بوسه گاه شناس است خال موزونش !
سرش به دولت دنیا فرو نمی آید
به هر که سایه کند طره همایونش
شب امید من آن روز صبح عید شود
که سر زند بنا گوش، خط شبگونش
درین ریاض ترا چشم موشکافی نیست
وگرنه طره لیلی است بید مجنونش
منم که روی زچین جبین نمی تابم
و گرنه رهزن خضرست نعل وارونش
مرا به وادیی افکنده است شور جنون
که ناز سرو کند گردباد هامونش
سیه دلی که به دامان اوست چشم مرا
چو داغ لاله گرفته است درمیان خونش
به دام شاهسواری فتاده ام صائب
که لاله لاله چکد خون ز نعل گلگونش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جدا نمی شود از پیش لعل میگونش
چه بوسه گاه شناس است خال موزونش !
هوش مصنوعی: او همیشه در یاد من است، زیرا هر نشانهای از زیباییاش را به خاطر دارم.
سرش به دولت دنیا فرو نمی آید
به هر که سایه کند طره همایونش
هوش مصنوعی: سر او به زیر بار دنیا نمیرود، حتی اگر کسی سایهاش را بر روی مجد و عظمتش بیفکند.
شب امید من آن روز صبح عید شود
که سر زند بنا گوش، خط شبگونش
هوش مصنوعی: امید من به شبی است که روز عید با نور صبح برآید و زیبایی و لطافت چهرهاش نمایان شود.
درین ریاض ترا چشم موشکافی نیست
وگرنه طره لیلی است بید مجنونش
هوش مصنوعی: در این باغ، چشمان تو نمیتوانند به خوبی ببینند، وگرنه موی لیلی همانند شاخههای بید مجنون است.
منم که روی زچین جبین نمی تابم
و گرنه رهزن خضرست نعل وارونش
هوش مصنوعی: من آنقدر مظلوم و زحمتکش هستم که نمیتوانم ناملایمات را تحمل کنم، وگرنه کسی مثل خضر (ع) که راهنما و رهنمای مردم است، در مقام روی آوردن به من، محتوای بینظیری دارد که در واقع به سمت برعکس میرود.
مرا به وادیی افکنده است شور جنون
که ناز سرو کند گردباد هامونش
هوش مصنوعی: من را در جایی پر از هیجان و جنون افکنده که زیبایی و ناز سرو را گردباد هامونش تحت تأثیر قرار داده است.
سیه دلی که به دامان اوست چشم مرا
چو داغ لاله گرفته است درمیان خونش
هوش مصنوعی: دل سیاه و غمگینی که به آغوش اوست، حالا چشم من مثل یک داغ لاله در خونش زخمی شده است.
به دام شاهسواری فتاده ام صائب
که لاله لاله چکد خون ز نعل گلگونش
هوش مصنوعی: من در دام یک پادشاه سوار گرفتار شدهام، به طوری که خون از لالهها به خاطر نعلهای سرخ او میچکد.

صائب