گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۱۶

که راست تاب شکرخنده‌های پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش
ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش
به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش
به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست
که چشم بر رخ یوسف گشوده زندانش
چه عارض است که در آفتاب زرد خزان
بهار می‌چکد از خط همچو ریحانش
به داغ العطشم سوخته است سنگدلی
که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش
ز جبهه عرق شرم می‌توان دانست
که سر به مهر حباب است آب حیوانش
کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح
که آفتاب نگردید مهر عنوانش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که راست تاب شکرخنده‌های پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش
هوش مصنوعی: کیست که بتواند زیبایی و جاذبه‌ی لبخندهای پنهان او را درک کند؟ او همانند شور و هیجان روز قیامت است که از ذره‌ای نمک نیز می‌تواند تأثیرگذار باشد.
ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
هوش مصنوعی: داغ لاله از خون شهیدان حرم کعبه هنوز تازگی دارد و چشمان او همچنان به خونخواهی و انتقام تشنه است.
ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش
هوش مصنوعی: از این دنیای فانی، به دنیای دیگر منتقل شدم. چه خوب است که سرتاسر خیالم، همچون دودی که در پیش چغان به پرواز درآمده، آزادانه در حرکت باشد.
به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش
هوش مصنوعی: به دور زلف تو هیچ چشم بدی نرسد! زیرا که نور آفتاب، روشنی‌بخش شبستان توست.
به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست
که چشم بر رخ یوسف گشوده زندانش
هوش مصنوعی: از قید و بند عشق نمی‌توان به راحتی خارج شد، چرا که دیدن چهره زیبا و دلربای یوسف مانند ورود به یک زندان است که نمی‌توان از آن رهایی یافت.
چه عارض است که در آفتاب زرد خزان
بهار می‌چکد از خط همچو ریحانش
هوش مصنوعی: چرا گل‌های زیبا و خوشبو در آفتاب زرد پاییز با شگفتی بهاری در حال ریزش هستند؟
به داغ العطشم سوخته است سنگدلی
که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش
هوش مصنوعی: دل سخت و سنگی از عطشش می‌سوزد، در حالی که در دل بیابان، سنگی پیدا نمی‌شود که به تشنگی آب نیاز داشته باشد.
ز جبهه عرق شرم می‌توان دانست
که سر به مهر حباب است آب حیوانش
هوش مصنوعی: از پیشانی این حباب می‌توان فهمید که آب حیاتش دارای خاصیتی مقدس و ارزشمند است، چرا که این پیشانی از عرق شرم آکنده شده است.
کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح
که آفتاب نگردید مهر عنوانش
هوش مصنوعی: کدام نامه دلنشین و زیبا به وجود آمد که نمی‌تواند نورانی شود اگر آفتاب بر آن نتابد؟