گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۱۲

کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش
به دیده آب نگردد ز مهر تابانش
گل عذار تو را حاجت نگهبان نیست
که هست از عرق شرم خود نگهبانش
کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
فتد اگر گل بی‌خار در گریبانش
اگر چه مایده حسن را نهایت نیست
ز پاره دل خویش است رزق مهمانش
گل صباح،دربسته آیدش به نظر
فتاد دیده هر کس به روی خندانش
مرا ز پسته‌دهانی است چشم دلسوزی
که شور حشر بود گرده نمکدانش
به هیچ قطره باران به چشم کم منگر
که هست مخزن گوهر ز سینه‌چاکانش
ز لقمه حرص گدا کم نمی‌شود صائب
لب سؤال دگر می‌شود لب نانش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش
به دیده آب نگردد ز مهر تابانش
هوش مصنوعی: کسی که چهره تو را ببیند، از شگفتی و زیبایی آن به قدری حیرت‌زده می‌شود که نمی‌تواند اشک‌هایش را کنترل کند و عشق تو در دلش می‌درخشد.
گل عذار تو را حاجت نگهبان نیست
که هست از عرق شرم خود نگهبانش
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلربای شما نیازی به نگهبان ندارد، زیرا خود زیبایی‌تان به واسطه‌ی عرق شرم‌تان، آن را محافظت می‌کند.
کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
فتد اگر گل بی‌خار در گریبانش
هوش مصنوعی: اگر گل بدون خار در دامنش باشد، آتش سوزان و سختی بر وجودش تأثیری نخواهد گذاشت.
اگر چه مایده حسن را نهایت نیست
ز پاره دل خویش است رزق مهمانش
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی حسن هیچ‌گاه پایانی ندارد، اما مهمانش تنها از بخشی از دل خود، از آن لذت می‌برد.
گل صباح،دربسته آیدش به نظر
فتاد دیده هر کس به روی خندانش
هوش مصنوعی: گل صبح که بسته است، وقتی به نظر می‌رسد، هر کسی را با چهره‌ای خندان مجذوب خود می‌کند.
مرا ز پسته‌دهانی است چشم دلسوزی
که شور حشر بود گرده نمکدانش
هوش مصنوعی: چشم من دلسوز و مهربان است و مانند پسته‌ که از آن طعم دلچسبی می‌گیریم، شور و شوق زندگی را در خود دارد. این چشم گویی همچون نمکدان گرانبهایی است که در او حس و حال خاصی نهفته است.
به هیچ قطره باران به چشم کم منگر
که هست مخزن گوهر ز سینه‌چاکانش
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان به یک قطره باران به چشم کوچک نگاه نکن، زیرا در سینه‌ کسانی که دل شکسته دارند، گنجینه‌ای از گوهرهای با ارزش نهفته است.
ز لقمه حرص گدا کم نمی‌شود صائب
لب سؤال دگر می‌شود لب نانش
هوش مصنوعی: بخاطر طمع و دلبستگی به دنیا، وضع فرد نیازمند تغییر نمی‌کند و او همچنان در پی توجیه و سوالات دیگر خواهد بود، در حالی که باید نانش را در دست بگیرد.