غزل شمارهٔ ۵۰۱
در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
در وطن هر که سبکبار نماید خود را
چه کند با دل بی درد، کلام صائب؟
این نمک در دل افگار نماید خود را
باده در لعل لب یار نماید خود را
آب در گوهر شهوار نماید خود را
در پریخانه خم جوش دگر دارد می
سیل در سینه کهسار نماید خود را
در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را
محو در نور شود هر دو جهان چون جوهر
اگر آن آینه رخسار نماید خود را
دل چو بیرون رود از جسم تماشا دارد
بی صدف، گوهر شهوار نماید خود را
دل روشن چه پر و بال گشاید در جسم؟
بحر در قطره چه مقدار نماید خود را؟
تا تو از نام و نشان پاک نیایی بیرون
چه خیال است که دلدار نماید خود را؟
هوشمندی که به هنگامه مستان افتد
مصلحت نیست که هشیار نماید خود را
در غریبی همه کس می شود انگشت نما
هر گلی بر سر دستار نماید خود را
می کند دعوی بینش همه کس زیر فلک
هر شراری به شب تار نماید خود را
هست تا زیر فلک، جوهر دل پوشیده است
تیغ چون در ته زنگار نماید خود را؟
جای رحم است بر آن چشم غلط بین کز جهل
خوابها بیند و بیدار نماید خود را
غزل شمارهٔ ۵۰۰: هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود راغزل شمارهٔ ۵۰۲: حسن کی در دل چون سنگ نماید خود را؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
در وطن هر که سبکبار نماید خود را
هوش مصنوعی: هر کس در سفر با خود بار کمتری دارد، در وطن احساس خجالت نمیکند از ادعای خود.
چه کند با دل بی درد، کلام صائب؟
این نمک در دل افگار نماید خود را
هوش مصنوعی: صائب میگوید: با دل بیدرد چه میتوان کرد؟ او اشاره دارد به اینکه حتی اگر کسی درد نداشته باشد، احساساتی مانند نمکپاشی بر زخم را در دلش حس خواهد کرد.
باده در لعل لب یار نماید خود را
آب در گوهر شهوار نماید خود را
هوش مصنوعی: نوشیدنی در رنگین لب دوست خود را مانند آب در درون جواهری زنده و درخشان نشان میدهد.
در پریخانه خم جوش دگر دارد می
سیل در سینه کهسار نماید خود را
هوش مصنوعی: در خانهای که پر از زیبایی و دلربایی است، خم شراب حال و هوای خاصی دارد که همچون سیلابی از احساسات و انرژی در دل کوهها خود را به نمایش میگذارد.
در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را
هوش مصنوعی: دلبر ما به دلیل بی علاقهگی ما در پرده و حجاب است، وگرنه او همچون یوسف خود را به خریدار نشان میدهد.
محو در نور شود هر دو جهان چون جوهر
اگر آن آینه رخسار نماید خود را
هوش مصنوعی: هر دو جهان در نور ناب ناشی از آینهای که خود را نشان میدهد، محو و ناپدید خواهند شد، مانند جوهری که در این نور درخشان به وجود میآید.
دل چو بیرون رود از جسم تماشا دارد
بی صدف، گوهر شهوار نماید خود را
هوش مصنوعی: وقتی دل از جسم جدا میشود، میتواند به تماشای زیباییها بپردازد و بدون هیچ پوششی، ارزش و زیبایی خود را نشان دهد.
دل روشن چه پر و بال گشاید در جسم؟
بحر در قطره چه مقدار نماید خود را؟
هوش مصنوعی: دل روشن چگونه میتواند در بدن پرواز کند؟ دریا در یک قطره چه مقدار از خود را نشان میدهد؟
تا تو از نام و نشان پاک نیایی بیرون
چه خیال است که دلدار نماید خود را؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو از هویت و ویژگیهای خودت آزاد نشوی، چه امیدی هست که محبوب خود را نشان دهد؟
هوشمندی که به هنگامه مستان افتد
مصلحت نیست که هشیار نماید خود را
هوش مصنوعی: انسانی که در حال خوشی و سرخوشی است، بهتر است خود را هشیار نشان ندهد، چرا که در آن لحظه، مصلحت این است که به شادیاش ادامه دهد و از شفافیت دوری کند.
در غریبی همه کس می شود انگشت نما
هر گلی بر سر دستار نماید خود را
هوش مصنوعی: در زمان غریب بودن، هر شخصی به نوعی متمایز شود و خود را نشان دهد. هر کسی با ویژگیهای خاصش در این شرایط خود را به نمایش میگذارد.
می کند دعوی بینش همه کس زیر فلک
هر شراری به شب تار نماید خود را
هوش مصنوعی: هر کسی زیر آسمان ادعای دانایی و بینش میکند، اما در حقیقت، هر فردی در تاریکی شب میتواند خود را به شکلهای مختلفی نشان دهد.
هست تا زیر فلک، جوهر دل پوشیده است
تیغ چون در ته زنگار نماید خود را؟
هوش مصنوعی: زیر آسمان، حقیقت احساس و دل آدمی مثل تیغی است که در زیر زنگار پنهان شده و باید تلاش کرد تا آن را نمایان کرد.
جای رحم است بر آن چشم غلط بین کز جهل
خوابها بیند و بیدار نماید خود را
هوش مصنوعی: نکتهای دردآور است درباره چشمی که به خاطر نادانی، در خواب توهمات میبیند و وقتی بیدار میشود، خود را در حقیقت دینی دیگر میاندازد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۰۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/03/18 18:06
محسن حیدرزاده جزی
دو بیت نخست باید به آخر غزل منتقل شود .

صائب