گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۰

هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
چون سلیمان به پریخانه رساند خود را
ما ز بی حوصلگی صلح به مینا کردیم
وقت آن خوش که به میخانه رساند خود را
در همین نشأه شود جنت او نقد، اگر
زاهد خشک به میخانه رساند خود را
هر مقامی که به آن، هوش به عمری نرسد
دل به یک نعره مستانه رساند خود را
سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل
چون سبو هر که به میخانه رساند خود را
شمع در محفل ازان نعل در آتش دارد
که به بال و پر پروانه رساند خود را
عاشق از هر دو جهان تا نکند قطع نظر
نیست ممکن که به جانانه رساند خود را
به دو صد زخم نپیچد سر تسلیم از تیغ
که به آن زلف سیه، شانه رساند خود را
بت پرستی که نگشته است ز خود رو گردان
به چه امید به بتخانه رساند خود را
نیست ممکن به پر و بال رسد کس به مراد
مگر از همت مردانه رساند خود را
شمع در کوتهی خویش ازان دارد سعی
که به خاکستر پروانه رساند خود را
باده از شیشه جلوریز برون می آید
که به سر منزل پیمانه رساند خود را
زان چو موج است همه رشته جان ها بی تاب
که به آن گوهر یکدانه رساند خود را
صائب از چشم بد خلق مسلم گردد
هر که چون گنج به ویرانه رساند خود را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
چون سلیمان به پریخانه رساند خود را
هوش مصنوعی: هر کس که بتواند خود را به وضعیتی مانند شیشه درون پیمانه هدایت کند، در واقع مانند سلیمان می‌تواند به دنیای خاص و زیبا راه یابد.
ما ز بی حوصلگی صلح به مینا کردیم
وقت آن خوش که به میخانه رساند خود را
هوش مصنوعی: از بی‌حوصلگی و نارضایتی، برای آرامش و دلخوشی به مینا (جام شراب) پناه بردیم. زمان خوشی زمانیست که خود را به میخانه برسانیم.
در همین نشأه شود جنت او نقد، اگر
زاهد خشک به میخانه رساند خود را
هوش مصنوعی: اگر زاهدی خود را به میخانه برساند، در همین دنیا بهشت خودش را به دست می‌آورد.
هر مقامی که به آن، هوش به عمری نرسد
دل به یک نعره مستانه رساند خود را
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و جایگاهی برسد که عقل و فهم او نتواند به آن دست یابد، با یک فریاد شاد و سرزنده می‌تواند روح خود را به آن مقام برساند.
سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل
چون سبو هر که به میخانه رساند خود را
هوش مصنوعی: سینه او به مانند گوهری گرانبها از شراب قرمز رنگ پر می‌شود، مانند یکی از ظرف‌های سفالی که به جام می‌پیوندد. هر کسی که خود را به میخانه برساند، چنین حالتی خواهد داشت.
شمع در محفل ازان نعل در آتش دارد
که به بال و پر پروانه رساند خود را
هوش مصنوعی: شمع در جمع دوستانش به خاطر شعله‌ای که دارد، با اصرار و قربانی کردن خود، پروانه را به سوی خود جذب می‌کند.
عاشق از هر دو جهان تا نکند قطع نظر
نیست ممکن که به جانانه رساند خود را
هوش مصنوعی: عاشق هرگز نمی‌تواند از دو جهان جدا شود و بی‌توجهی کند. مگر آنکه به محبوبش برسد و خود را به او نزدیک کند.
به دو صد زخم نپیچد سر تسلیم از تیغ
که به آن زلف سیه، شانه رساند خود را
هوش مصنوعی: سر تسلیم هیچ‌گاه از زخم‌های متعدد کمر نمی‌زند به خاطر تیغی که به آن زلف سیاه و زیبا نزدیک شده است.
بت پرستی که نگشته است ز خود رو گردان
به چه امید به بتخانه رساند خود را
هوش مصنوعی: هر کسی که هنوز نتوانسته از خود و نفسش فاصله بگیرد، به چه انگیزه‌ای می‌خواهد خود را به خانه معابد بت‌ها برساند؟
نیست ممکن به پر و بال رسد کس به مراد
مگر از همت مردانه رساند خود را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند با تلاش و کوشش به هدفش برسد مگر این‌که با اراده‌ای قوی و تلاش مستمر، خود را به آنجا برساند.
شمع در کوتهی خویش ازان دارد سعی
که به خاکستر پروانه رساند خود را
هوش مصنوعی: شمع در تلاش است تا با سوزاندن خود، پروانه را به خاکستر نزدیک کند. این نشان می‌دهد که هر چه بیشتر از خود می‌سوزد، به دیگران نزدیک‌تر می‌شود.
باده از شیشه جلوریز برون می آید
که به سر منزل پیمانه رساند خود را
هوش مصنوعی: شراب در حال ریختن از شیشه است و به نظر می‌رسد که خود را به مقصد پیمانه می‌رساند.
زان چو موج است همه رشته جان ها بی تاب
که به آن گوهر یکدانه رساند خود را
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که همه‌ی زندگی‌ها و آرزوها مانند امواجی هستند که به سمت یک گوهر ارزشمند حرکت می‌کنند و در تلاش‌اند تا خود را به آن هدف عالی و یکدانه برسانند. به عبارت دیگر، تمام انسان‌ها با جستجو برای رسیدن به معنای واقعی یا هدفی بزرگ، در حال ناآرامی و اضطراب هستند.
صائب از چشم بد خلق مسلم گردد
هر که چون گنج به ویرانه رساند خود را
هوش مصنوعی: هر کس به دلایل ناخوشایند و بدخواهی دیگران، به خود آزار بزند و خود را به جاهای ناامیدکننده برساند، در واقع به مانند گنجی است که در ویرانه‌ای قرار گرفته است. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی حالتی است که افراد ممکن است به خاطر ویژگی‌های منفی خود گرفتار مشکلات و ناکامی‌ها شوند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰۰ به خوانش عندلیب