گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۰۶

نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب، رو به قفا می رود ز گلزارش
ز جان و دل شود از جمله پرستاران
فتاد دیده هر کس به چشم بیمارش
میان نازک او همچون به خود پیچد
اگر ز رشته جانها کنند زنارش
فتاده است سخنهاش آنقدر دلچسب
که می رسد به دل از گوش پیش، گفتارش
به چشم پاک نیاید مرا پریرویی
که شسته از عرق شرم نیست رخسارش
به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
دهد به قیمت اگر نقد جان خریدارش
ز رفتنش نروم چون ز جای خود صائب
که سیل خار و خس طاقت است رفتارش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
هوش مصنوعی: با وجود این که زیبایی چشم مست او همچنان تاثیرگذار است، اما دیگر نمی‌توان او را بیدار کرد. خواب نازش به خاطر آن سال‌ها ناز و خواب بی‌خیالی ادامه دارد.
چگونه عاشق ازان روی چشم بردارد؟
که آب، رو به قفا می رود ز گلزارش
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که یک عاشق از چهره معشوقش چشم بردارد، در حالی که گلزارش مانند آبی که به عقب می‌رود، پر از زیبایی و جذابیت اوست؟
ز جان و دل شود از جمله پرستاران
فتاد دیده هر کس به چشم بیمارش
هوش مصنوعی: هر کسی درنگری به بیمار خود، با جان و دل به او توجه می‌کند و به نوعی محافظ و پرستار او می‌شود.
میان نازک او همچون به خود پیچد
اگر ز رشته جانها کنند زنارش
هوش مصنوعی: اگر رشته جان‌ها را از او جدا کنند، نازک و لطیف او به خود پیچیده می‌شود.
فتاده است سخنهاش آنقدر دلچسب
که می رسد به دل از گوش پیش، گفتارش
هوش مصنوعی: سخنان او به قدری شیرین و جذاب است که به جای اینکه فقط از گوش فرار کند، مستقیم به دل listener می‌رسد.
به چشم پاک نیاید مرا پریرویی
که شسته از عرق شرم نیست رخسارش
هوش مصنوعی: به چشم من، زنی زیبا و دلربا نیست که نشان شرم و عرق بر چهره‌اش نباشد.
به سیم قلب خریده است ماه کنعان را
دهد به قیمت اگر نقد جان خریدارش
هوش مصنوعی: ماه کنعان با زیبایی و دلربایی خود، قلب‌ها را به خود می‌کشد. اگر کسی بخواهد او را به دست آورد، باید جان خود را فدای عشقش کند. در واقع، زیبایی او آن‌قدر ارزشمند است که باید بهایی عظیم نظیر جان پرداخت.
ز رفتنش نروم چون ز جای خود صائب
که سیل خار و خس طاقت است رفتارش
هوش مصنوعی: از رفتن او به اندازه‌ای ناراحت نمی‌شوم که از جایی که هستم جدا شوم، چرا که رفتار او مانند طوفانی است که خار و خاشاک را از سر راه برمی‌دارد.