گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۰۴

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش
به کرسی از سرزانوی خود نشانندش
مده به سوختگی دامن امید از دست
که دانه ای که نسوزد نمی دمانندش
سپند تا نزند مهرخامشی برلب
به روی مسند آتش نمی نشانندش
ز شوق بیخبری دست می دهد عارف
اگر ز خود به زر قلب می ستانندش
به خاک ،حسرت پرواز می برد مرغی
که کودکان به بغل بال و پر رسانندش
سری که گرم زسودای عشق می گردد
چو آفتاب به هر کوچه می دوانندش
به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد
به هیچ جا نرسد هرکه برآید می پرانندش
گل شکفته بود از نسیم فارغبال
ز پوست هر که برآید نمی درانندش
ز انقلاب جهان بی بران نمی لرزند
که هرچه میوه ندارد نمی فشانندش
ز مرگ غوطه به دریای شهد زد زنبور
که هرکه هرچه چشانده است می چشانندش
چو گل به خنده دهن باز می کند صائب
هزارخار اگر درجگر خلانندش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش
به کرسی از سرزانوی خود نشانندش
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از سردرگمی نجاتش دهند و او را در مقام و جایگاه خود قرار دهند.
مده به سوختگی دامن امید از دست
که دانه ای که نسوزد نمی دمانندش
هوش مصنوعی: امید خود را از دست نده، چرا که بسیاری از چیزها با مشکلات و چالش‌ها روبرو می‌شوند و اگر دانه‌ای نتواند آتش بگیرد، دیر یا زود سرپناهی برای رشد پیدا می‌کند.
سپند تا نزند مهرخامشی برلب
به روی مسند آتش نمی نشانندش
هوش مصنوعی: چون که سکوتی بر لب‌ها نیفتد و آرامش برقرار نشود، هرگز بر صندلی آتش نمی‌نشیند و نمی‌تواند اثرگذار باشد.
ز شوق بیخبری دست می دهد عارف
اگر ز خود به زر قلب می ستانندش
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که عارف، به خاطر شوق و عشقش به خداوند، از خود بی‌خبر شده و دلیست که اگر قلبش را از او بگیرند، باز هم در اندیشه‌ای عمیق غرق است. این نشان می‌دهد که عشق و شوق به معشوق می‌تواند انسان را از خود بی‌خود کند و او را در رنج و لذتی عمیق قرار دهد.
به خاک ،حسرت پرواز می برد مرغی
که کودکان به بغل بال و پر رسانندش
هوش مصنوعی: مرغی که کودکان آن را گرفته‌اند، به خاطر داشتن آرزوهای پرواز ناچار است بر روی زمین حسرت بخورد.
سری که گرم زسودای عشق می گردد
چو آفتاب به هر کوچه می دوانندش
هوش مصنوعی: سری که تحت تأثیر احساسات عشق داغ شده، مانند خورشید در هر کوچه و برزنی حرکت می‌کند و در حال گردش است.
به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد
به هیچ جا نرسد هرکه برآید می پرانندش
هوش مصنوعی: در یک یا دو جلوه از زیبایی، زمین و زمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. وقتی کاغذ به باد می‌رود، هیچ جا نمی‌تواند به مقصد برسد. هر کسی که تلاش می‌کند، به سرعت او را از میدان خارج می‌کنند.
گل شکفته بود از نسیم فارغبال
ز پوست هر که برآید نمی درانندش
هوش مصنوعی: گل از نسیمی که آزاد و خوشبو بود شکفته شده بود و هر کسی که از پوست آن برمی‌آید، نمی‌تواند او را درک کند.
ز انقلاب جهان بی بران نمی لرزند
که هرچه میوه ندارد نمی فشانندش
هوش مصنوعی: تغییرات و تحولات دنیا نتوانسته است آن‌ها را به لرزه درآورد، زیرا هر آنچه که ثمره‌ای ندارد، از آن دوری می‌کنند و به آن توجه نمی‌کنند.
ز مرگ غوطه به دریای شهد زد زنبور
که هرکه هرچه چشانده است می چشانندش
هوش مصنوعی: زنبور که در دریا و شیرینی عسل غوطه‌ور شده، به مرگ نزدیک شده است. این یعنی هر کسی طعمی را که چشیده، همان طعم را تجربه می‌کند.
چو گل به خنده دهن باز می کند صائب
هزارخار اگر درجگر خلانندش
هوش مصنوعی: همچون گلی که با خنده به روی دیگران لبخند می‌زند، حتی اگر هزار خار هم در دلش داشته باشد، باز هم لبخندش را حفظ می‌کند.