غزل شمارهٔ ۴۹۹۶
کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
بحر و کان را کف افسوس کند بی برگی
گر به بازار برم گوهر یکدانه خویش
از شبیخون نسیم سحر ایمن می بود
شمع می کرد اگر رحم به پروانه خویش
وقت آن خوش که درین دایره همچون پرگار
ازسویدای دل خویش کند دانه خویش
عمر چون باد به تعجیل ازان می گذرد
که تو غافل کنی از کاه جدا دانه خویش
باعث غفلت من شد سخن من صائب
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
غزل شمارهٔ ۴۹۹۵: خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویشغزل شمارهٔ ۴۹۹۷: به دم چوآتش سوزان، به چهره چون زرباش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
هوش مصنوعی: با صدای جذاب و سرمست کنندهاش مرا به حالتی بیهوا درآورد و خوابم که ارزشمند بود، تحت تأثیر روایتهای افسانهای او قرار گرفت.
بحر و کان را کف افسوس کند بی برگی
گر به بازار برم گوهر یکدانه خویش
هوش مصنوعی: اگرچه دریا و گنجینهای بزرگ دارم، اما بدون برگی که نشاندهنده ارزش من باشد، افسوس میخورم. اگر به بازار بروم، بهتر است که گوهر بینظیر خود را عرضه کنم.
از شبیخون نسیم سحر ایمن می بود
شمع می کرد اگر رحم به پروانه خویش
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی به شمع اجازه دهد که از پروانهاش محافظت کند، میتواند از حملههای ناگهانی در امان باشد.
وقت آن خوش که درین دایره همچون پرگار
ازسویدای دل خویش کند دانه خویش
هوش مصنوعی: زمانی خوش است که در این دایره، مانند پرگار، از درون دل خود، بذر آرزوها و خواستههای خود را بکاریم.
عمر چون باد به تعجیل ازان می گذرد
که تو غافل کنی از کاه جدا دانه خویش
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت میگذرد، در حالی که تو به مسائل بیاهمیت و جزئی توجه میکنی و غافل از نشانهها و فرصتهای واقعی زندگی هستی.
باعث غفلت من شد سخن من صائب
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
هوش مصنوعی: سخنان من باعث شد که من غافل شوم و خوابهایم به ارزش و عمق افسانههای خودم تبدیل شدند.