گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۸۶

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش
جرعه اولش ازخون مسیحا باشد
چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش
علم صبح قیامت به زمین خوابیده است
تافکنده است به ره سایه قد رعنایش
نه همین خون شفق درجگر خورشیدست
جگر کیست که خون نیست زاستغنایش ؟
دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد
مژه برهم چو زند چشم قیامت زایش
شکر ازچاک دل مور به فریاد آید
چون درآید به سخن پسته شکرخایش
وقت شوخی زنگارین قدمان می شمرد
رم آهوی ختا رامژه گیرایش
بی تکلف به نگه سوزی آن عارض نیست
لاله هر چند که آتش چکد ازسیمایش
عالم بیخبری طرفه تماشاگاهی است
رهروی نیست درین ره که نلغزد پایش
تنگ خلقی است که برجمله بدیهاست محیط
نیست دیوی که درین شیشه نباشد جایش
چهره زرد، نشان جگر سوخته است
نیست یک شمع که تاریک نباشد پایش
صائب این آن غزل خواجه کمال است که گفت
سرو دیوانه شده است از هوس بالایش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش
هوش مصنوعی: اگر سرو با زیبایی‌اش در برابر قامت خوش‌رخش قمر بایستد، آن‌گاه قمری حتی از بال‌های خود نیز برای او سر خم می‌کند.
جرعه اولش ازخون مسیحا باشد
چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش
هوش مصنوعی: اولین نوشیدنی او از خون مسیح است، چون که تیغ ستم به غمزه‌اش بی‌پروا زده شود.
علم صبح قیامت به زمین خوابیده است
تافکنده است به ره سایه قد رعنایش
هوش مصنوعی: علم در روز قیامت مانند صبحی است که به زمین خوابیده و سایه قد زیبا و دلنشینش را بر زمین افکنده است.
نه همین خون شفق درجگر خورشیدست
جگر کیست که خون نیست زاستغنایش ؟
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که خون شفق، نمادی از زیبایی و شکوه خورشید است. در واقع، اگر خورشید جگر (دل) نداشته باشد، چگونه می‌تواند از غنای وجود خود چیزی را به نمایش بگذارد؟ به عبارتی دیگر، اگر چیزی از درون نداشته باشد، نمی‌تواند جلوه‌ای از زیبایی و قدرت را نشان دهد.
دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد
مژه برهم چو زند چشم قیامت زایش
هوش مصنوعی: اگر دو جهان به هم درگیر شوند و با هم به جدال بپردازند، مانند اینکه اگر چشم قیامت را ببندیم، زایش و تولدی رخ خواهد داد.
شکر ازچاک دل مور به فریاد آید
چون درآید به سخن پسته شکرخایش
هوش مصنوعی: وقتی دل مانند مور به خاطر عشق و محبت پر از شوق و شکر می‌شود، به سراغ پسته‌ای می‌رود که شیرینی‌اش زبانزد است و به صحبت و جذبه‌اش می‌پردازد.
وقت شوخی زنگارین قدمان می شمرد
رم آهوی ختا رامژه گیرایش
هوش مصنوعی: در زمان خنده و آرامش، پاهایمان را می‌شماریم، همانطور که آهوی ختا را با دقت دنبال می‌کنیم.
بی تکلف به نگه سوزی آن عارض نیست
لاله هر چند که آتش چکد ازسیمایش
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی، زیبایی آن چهره همچون گل لاله است، هرچند که از چهره‌اش آتش عشق می‌تراود.
عالم بیخبری طرفه تماشاگاهی است
رهروی نیست درین ره که نلغزد پایش
هوش مصنوعی: دنیای ناآگاهی، جاذبه‌ای است شگفت‌انگیز که هیچ کسی در این مسیر نیست که پایش نلرزد.
تنگ خلقی است که برجمله بدیهاست محیط
نیست دیوی که درین شیشه نباشد جایش
هوش مصنوعی: تنگ خلقی، فضایی است که پر از بدی‌هاست و دیو تنها در این شیشه وجود ندارد.
چهره زرد، نشان جگر سوخته است
نیست یک شمع که تاریک نباشد پایش
هوش مصنوعی: چهره‌ای که زرد شده، نشانه‌ای از درد و رنج است. اگر پای یک شمع تاریک باشد، به این معناست که هیچ چیزی نمی‌تواند به زیبایی و روشنایی او آسیب بزند.
صائب این آن غزل خواجه کمال است که گفت
سرو دیوانه شده است از هوس بالایش
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شاعر به زیبایی و جاذبه‌ای اشاره می‌کند که سرو (درخت زیبای قد بلند) به خاطر آرزوی بلندی‌اش دیوانه شده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی عشق و آرزوهای شدید است که ممکن است انسان را به جنون بکشاند.