گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۸۲

داغدار از عرق شرم شود نسرینش
آب گردد ز اشارت بدن سیمینش
بوی مشک ازنفس سوخته اش می آید
در دل هرکه کند ریشه خط مشکینش
این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
از بغل گیری آیینه تن سیمینش
آب چون آینه رفتار فراموش کند
سایه برآب روان گر فکند تمکینش
نتوان یافت بغیر از لب و دندان نگار
ماه عیدی که هم آغوش بودپروینش
نه چنان چشم چو بادام تو تلخ افتاده است
که شکر خواب به افسانه کند شیرینش
سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل
هرکه از دست بود همچو سبو بالینش
آتشی هست نهان در دل صائب که مدام
می چکد خون چو کباب ازنفس رنگینش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داغدار از عرق شرم شود نسرینش
آب گردد ز اشارت بدن سیمینش
هوش مصنوعی: گل نسرین از شرم و احساس درد و غم به حالت گریه در می‌آید و به همین خاطر، آب می‌شود. این احساس به خاطر زیبایی و ظرافت بدن دوستش که همانند نقره است، بیشتر می‌شود.
بوی مشک ازنفس سوخته اش می آید
در دل هرکه کند ریشه خط مشکینش
هوش مصنوعی: عطر خوش مشک از نفس سوخته او در دل هر کسی که به یاد خطی سیاهش بیفتد، حس می‌شود.
این چه لطف است که چون سرو شود مینارنگ
از بغل گیری آیینه تن سیمینش
هوش مصنوعی: این چه زیبایی است که مانند درخت سرو، هنگامی که به آن نگاه می‌شود، انعکاس خوشایند و نورانی از خود به جا می‌گذارد، گویی آینه‌ای از تن زیبا و نقره‌ای او در کنار وجودش نمایان می‌شود.
آب چون آینه رفتار فراموش کند
سایه برآب روان گر فکند تمکینش
هوش مصنوعی: آب همانند آینه می‌ماند و وقتی چیزی بر روی آن می‌ریزد، انگار که هیچ‌کدام از آن تصاویر را به خاطر نمی‌آورد. اگر سایه‌ای بر این آب بیفتد، آب با آرامش و اطاعت آن را می‌پذیرد و بازتاب می‌دهد.
نتوان یافت بغیر از لب و دندان نگار
ماه عیدی که هم آغوش بودپروینش
هوش مصنوعی: جز لب و دندان زیبای معشوق، چیزی دیگری نمی‌توان یافت که لذتی چون عید داشته باشد و او را در آغوش بکشیم.
نه چنان چشم چو بادام تو تلخ افتاده است
که شکر خواب به افسانه کند شیرینش
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری شیرین و دلنشین است که هیچ تلخی نمی‌تواند آن را تحت‌تأثیر قرار دهد و مانند شکر خواب، افسانه‌ای را به حقیقت تبدیل کند.
سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل
هرکه از دست بود همچو سبو بالینش
هوش مصنوعی: دلش مانند سنگ قیمتی «بدخشان» می‌شود، هر کس که از درد و رنج باده بنوشد، مانند پیاله‌ای که زیر سرش گذاشته‌اند.
آتشی هست نهان در دل صائب که مدام
می چکد خون چو کباب ازنفس رنگینش
هوش مصنوعی: در دل صائب آتشی پنهان وجود دارد که به طور مداوم خون می‌ریزد، مانند کبابی که از آن сок바 بخار می‌شود.