گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۷۹

خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
یا به خون چشم سیه کرده عقیق یمنش
این چه لطف است که برخود چونظر اندازد
یوسفستان شود ازپرتو عارض بدنش
آتشین لعل لب یار فروغی دارد
که سخن همچو گهر آب شود در دهنش
یوسفی را که من ازخیل نظر بازانم
پرده دیده یعقوب بود پیرهنش
داغ عشق از دل افسرده اغیار مجو
این سهیلی است که باشد دل خونین یمنش
یکی ازجمله خونابه کشان است سهیل
دلبری را که منم واله سیب ذقنش
هرگز ازسیلی اخوان نرود بریوسف
آنچه از سبزه خط رفت به برگ سمنش
چشم روزن ز شکرخواب نگردد بیدار
درحریمی که بخندد لب شکرشکنش
گرچه در بسته به یک کس نگذارند بهشت
چه بهشتی است گذارند حریفان به منش
صائب آن لب به خموشی جگر عالم سوخت
تاچه باشد نمک خنده و شور سخنش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
یا به خون چشم سیه کرده عقیق یمنش
هوش مصنوعی: آیا این خطی که بر چهره‌اش نقش بسته، بر اثر لب‌های شیرین اوست که مثل شکر می‌باشد؟ یا به خاطر اشک‌های تیره‌اش که مانند عقیق یمن جلوه‌گری می‌کند؟
این چه لطف است که برخود چونظر اندازد
یوسفستان شود ازپرتو عارض بدنش
هوش مصنوعی: این چه زیبایی است که وقتی به خود نگاه می‌کند، به خاطر درخشندگی چهره‌اش، زمین به بهشت یوسف تبدیل می‌شود.
آتشین لعل لب یار فروغی دارد
که سخن همچو گهر آب شود در دهنش
هوش مصنوعی: لب‌های سرخ و درخشان معشوقه، نوری خاص دارند که وقتی صحبت می‌کند، کلماتش مانند جواهر در دهانش جلوه‌گر می‌شوند.
یوسفی را که من ازخیل نظر بازانم
پرده دیده یعقوب بود پیرهنش
هوش مصنوعی: من از میان بسیاری از نیکان، یوسف را می‌نگرم که چشمان یعقوب در آرزوی او به درخت پرده افتاده است؛ زیرا پیراهن یوسف نشانه‌ای از محبت و امید اوست.
داغ عشق از دل افسرده اغیار مجو
این سهیلی است که باشد دل خونین یمنش
هوش مصنوعی: درد عشق را از دل‌های غمگین دیگران نپرس، زیرا این درد نشانه‌ای است از دل‌های شکسته و مظلوم.
یکی ازجمله خونابه کشان است سهیل
دلبری را که منم واله سیب ذقنش
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت فردی اشاره دارد که مانند ستاره‌ای درخشان است و شخص گوینده به شدت تحت تأثیر او قرار گرفته است. او به شدت شیفته و مجذوب زیبایی و جذبه‌ آن فرد شده و احساسات عمیقش را به تصویر می‌کشد. در واقع گوینده خود را در نقش یک عاشق می‌بیند که به خاطر جذابیت معشوقش دچار حالتی سرگشته و حیران شده است.
هرگز ازسیلی اخوان نرود بریوسف
آنچه از سبزه خط رفت به برگ سمنش
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان بر اثر سیلی که بر صورت یوسف زده شده، از ناسزاگویی برادرانش چیزی کم کرد. آن چه که بر اثر سبزه و زیبایی در زندگی او باقی مانده، به مانند عطر گل سمن است و هیچ‌گاه آسیب نخواهد دید.
چشم روزن ز شکرخواب نگردد بیدار
درحریمی که بخندد لب شکرشکنش
هوش مصنوعی: چشم‌هایی که در خواب شیرین هستند، در دنیای عاشقانه‌ای که لب‌های شیرین بخندند، بیدار نمی‌شوند.
گرچه در بسته به یک کس نگذارند بهشت
چه بهشتی است گذارند حریفان به منش
هوش مصنوعی: اگرچه در بهشت را به روی کسی نمی‌گشایند، اما اینکه چه بهشتی باید باشد که دوستان و همرازان را به صفات نیکو راه دهند، جای سوال است.
صائب آن لب به خموشی جگر عالم سوخت
تاچه باشد نمک خنده و شور سخنش
هوش مصنوعی: او در سکوت خود، قلب دنیا را به آتش کشیده است. حال ببینید که چه طعمی در خنده و سخن شیرین او نهفته است.