غزل شمارهٔ ۴۹۷۱
بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن
هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش
می کند نامه سربسته لب قاصد را
نقل پیغام ز لعل لب شکربارش
شبنم از لاله و گل نعل در آتش دارد
که نظر آب دهد چون عرق از رخسارش
سپر هاله ز مه وام ستاند خورشید
هر کجاتیغ کشد غمزه بی زنهارش
می کند حور صف آرایی مژگان درخلد
به امیدی که شود خار سر دیوارش
چه خیال است که درحلقه اسلام آید
کافری را که بود موی میان زنارش
بلبلی را که شکسته است ازو در دل خار
می جهد آتش گل چون شرر ازمنقارش
می دهد مرده دلان راچو دم عیسی جان
چون نسیم سحری هرکه بود بیمارش
ما ز خار سر دیوار گل خود چیدیم
تا نصیب که شود وصل گل بی خارش
دل چون شیشه مارا که پریخانه اوست
یارب از سنگ ملامت به سلامت دارش
آنقدرها لب شیرین سخنش دلچسب است
که رسد پیشتر ازگوش به دل گفتارش
می شود مشرق پروین ز به خجالت خورشید
چون ز مستی عرق آلود شود رخسارش
نبرد جلوه خورشید قیامت ازجا
شبنمی راکه نظر بند کند گلزارش
سفته ریزد گهر اشک به دامن صائب
چشم هرکس که فتد بر مژه خونخوارش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
هوش مصنوعی: رفتار او چنان است که به خاطر ناز و جذابیتش، میتوان از قطرات عرق صورتش مصون ماند.
گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن
هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش
هوش مصنوعی: بیار سیرت و زلفت و ظاهر ت را تماشا کن؛ هر کس که خرافات و عشق و طاقت ندارد، نباید به کارش دخالت کند.
می کند نامه سربسته لب قاصد را
نقل پیغام ز لعل لب شکربارش
هوش مصنوعی: قاصد نامهای را بهدست میگیرد و پیامی را از کسی که لبانی شیرین دارد، منتقل میکند. این پیام بهطور غیرمستقیم و مبهم بیان شده است.
شبنم از لاله و گل نعل در آتش دارد
که نظر آب دهد چون عرق از رخسارش
هوش مصنوعی: شبنم به عنوان نماد زیبایی و لطافت، از لاله و گل به دست میآید و به نوعی در حال سوختن و در آتش عشق به سر میبرد. این شبنم چنان افزونی دارد که مانند عرق از چهرهی معشوق جاری میشود و نظر دیگران را به خود جلب میکند.
سپر هاله ز مه وام ستاند خورشید
هر کجاتیغ کشد غمزه بی زنهارش
هوش مصنوعی: اگر نور مهتاب را در نظر بگیریم، خورشید دیگر نمیتواند جایی باشد که غمزههای بیپناهنش را به آرامی به سوی خود بکشاند.
می کند حور صف آرایی مژگان درخلد
به امیدی که شود خار سر دیوارش
هوش مصنوعی: حور با زیبایی چشمانش در بهشت صف میکشد و امیدوار است که خار دیوارش را فراموش کند.
چه خیال است که درحلقه اسلام آید
کافری را که بود موی میان زنارش
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که چگونه ممکن است کسی که به کفر و ناپاکی شناخته شده، به حلقه اسلام و ایمان وارد شود، در حالی که او به خاطر دلبستگیهایش، هنوز هم به فساد و گناه آلوده است. در واقع، این بیت اشاره به تضاد بین کفر و ایمان دارد و نشان میدهد که فردی که در دنیای ناپاکی غرق است، نمیتواند به سادگی به دنیای ایمان وارد شود.
بلبلی را که شکسته است ازو در دل خار
می جهد آتش گل چون شرر ازمنقارش
هوش مصنوعی: بلبل شکستهدل از عشقش به گل، مانند جرقهای آتشین در دلش شعلهور است و به همین خاطر، در دلش خاری ایجاد شده است.
می دهد مرده دلان راچو دم عیسی جان
چون نسیم سحری هرکه بود بیمارش
هوش مصنوعی: مرده دلان را زندگی و روحی میبخشد، مثل دم عیسی که جان میدهد. هر کسی که دچار بیماری روحی است، همچون نسیم صبحگاهی، روحش تازه میشود.
ما ز خار سر دیوار گل خود چیدیم
تا نصیب که شود وصل گل بی خارش
هوش مصنوعی: ما از کنار دیوار، گل خود را چیدیم و منتظریم که چه کسی بتواند به وصال گل بیخارش دست یابد.
دل چون شیشه مارا که پریخانه اوست
یارب از سنگ ملامت به سلامت دارش
هوش مصنوعی: دل ما مانند شیشهای است که درون آن زیبایی و لطافت وجود دارد، ای کاش از سنگ سخت سرزنشها و انتقادات از آن محافظت کنی و سلامت نگهاش داری.
آنقدرها لب شیرین سخنش دلچسب است
که رسد پیشتر ازگوش به دل گفتارش
هوش مصنوعی: سخنان او به اندازهای شیرین و دلنشین است که احساس آن پیش از اینکه به گوش برسد، به دل مینشیند.
می شود مشرق پروین ز به خجالت خورشید
چون ز مستی عرق آلود شود رخسارش
هوش مصنوعی: زمانی که مشرق پروین در مقابل خورشید خجالت میکشد، مانند حالتی است که صورت فردی به خاطر مستی عرق کرده باشد.
نبرد جلوه خورشید قیامت ازجا
شبنمی راکه نظر بند کند گلزارش
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبای صبح و نور خورشید اشاره شده است که همچون روز قیامت، همه چیز را روشن و شفاف میکند. شبنمها که در خواب و سکوت شب باقی مانده بودند، با تابش نور خورشید از خواب بیدار میشوند و زیبایی گلزار را به نمایش میگذارند. این مفهوم نشاندهنده ظهور زیبایی و روشنی پس از تاریکی و خواب است.
سفته ریزد گهر اشک به دامن صائب
چشم هرکس که فتد بر مژه خونخوارش
هوش مصنوعی: اشک مثل مرواری است که از چشمان صائب میریزد و به دامنش میافتد، هر کس که به مژههای خونین او نگاه کند، تحت تأثیر قرار میگیرد.
حاشیه ها
1402/06/30 09:08
رضا از کرمان
سلام
بنظرم یا حرف (ز) یا کلمه (به) یکیشون در این مصرع زیادیه و وزن شعر را خراب کرده لطفا بررسی واصلاح بفرمایید.
شاد باشی عزیز