گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۶۸

چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش
که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش
به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش
به زیر خاک ماند دام زلف عنبرین بویش
اگر چه مهر خاموشی به لب چون مردمک دارد
سخن چون خامه می ریزد ز مژگان سخنگویش
میان گوهر وآیینه صحبت در نمی گیرد
نگه دارد چسان خود راعرق برصفحه رویش
ز خون صید اطلس پوش شد صحرا و از شوخی
اشارت برنمی دارد سر از دنبال ابرویش
دلی کز تیغ سیراب تو زخمی بر جگر دارد
سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش
اگر از دل تراوش کم کند خوناب، معذورم
کباب من ندارد اشک ازبس گرمی خویش
مکن تخم امید عالمی راروزی موران
نگه دارای خط بیرحم دست ازخال دلجویش
سیه بختی به خون چون لاله غلطیده است هرجانب
زمین کربلا راداغ دارد عرصه کویش
به موج پیچ وتاب غیرت افتاده است چون جوهر
مگر آیینه روی خویش رادیده است دررویش؟
دل ز بالابلندان می رباید سرو نازمن
صنوبر چون نگه دارد دل از بالای دلجویش؟
تواند کج نشستن درصف روشندلان صائب
نشیند هرکه چون مینا شبی زانو بزانویش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش
که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش
هوش مصنوعی: دل‌ها را به گونه‌ای در هم آمیخته که کعبه، خانه خدا، در نزدیکی ابروهای او قرار گرفته و با آنها تماس پیدا کرده است. در واقع، زیبایی و جذبه او به حدی است که حتی مکان‌های مقدس را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش
به زیر خاک ماند دام زلف عنبرین بویش
هوش مصنوعی: اگر غباری از روی چهره‌اش بلند شود، نشان از او زیر خاک باقی می‌ماند و بوی خوش زلف‌هایش هنوز حس می‌شود.
اگر چه مهر خاموشی به لب چون مردمک دارد
سخن چون خامه می ریزد ز مژگان سخنگویش
هوش مصنوعی: اگرچه او به آرامی و بدون حرف زدن مانند چشمک زدن به دنیا نگاه می‌کند، اما کلامش همچون جوهر، از چشمانش جاری می‌شود و بیانگر احساساتش است.
میان گوهر وآیینه صحبت در نمی گیرد
نگه دارد چسان خود راعرق برصفحه رویش
هوش مصنوعی: در میان گوهر و آینه، به سادگی نمی‌توان ارتباط برقرار کرد و به نحوی خود را حفظ کرد که جلوه‌ای از زیبایی را نشان دهد.
ز خون صید اطلس پوش شد صحرا و از شوخی
اشارت برنمی دارد سر از دنبال ابرویش
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که به خاطر زیبایی و جذابیت کسی، دنیای اطرافش تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر کرده است. به طور کلی، این فرد چنان تأثیر عمیقی بر دیگران دارد که حتی از بازیگوشی و اشاره‌هایش هم نمی‌تواند چشم‌پوشی کند.
دلی کز تیغ سیراب تو زخمی بر جگر دارد
سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش
هوش مصنوعی: دلی که با تیغ محبت تو زخمی شده، همیشه در حال اشک ریختن است و مثل آب زلال خضر، به طور مداوم در جوی زندگی‌اش جاری است.
اگر از دل تراوش کم کند خوناب، معذورم
کباب من ندارد اشک ازبس گرمی خویش
هوش مصنوعی: اگر از دل انسان، غم و اندوهی خارج شود، معذورم که کباب من دیگر اشک ندارد، زیرا گرمای وجودم بسیار است.
مکن تخم امید عالمی راروزی موران
نگه دارای خط بیرحم دست ازخال دلجویش
هوش مصنوعی: به امید و آرزوی بهتری نباش، زیرا ممکن است که مشکلات و سختی‌های زندگی تو را به سختی بزنند و مانند موران در دنیای بی‌رحم، بی‌توجه به احساسات و دل‌تنگی‌های تو، به پیش بروند.
سیه بختی به خون چون لاله غلطیده است هرجانب
زمین کربلا راداغ دارد عرصه کویش
هوش مصنوعی: سیه‌بختی همچون لاله‌ای که در خون غلتیده، هر گوشه از زمین کربلا را ملتهب و داغ کرده است. عرصه و محیط تو پر از این داغ و اندوه است.
به موج پیچ وتاب غیرت افتاده است چون جوهر
مگر آیینه روی خویش رادیده است دررویش؟
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از غیرت و عشق می‌پردازد. گوینده می‌پسندد که این احساسات به شدت در وجودش به حرکت آمده‌اند، گویی که جوهر وجودی او در برابر آینه‌ای که تصویر خودش را نشان می‌دهد، به رقص و تلاطم درآمده است. این تمثیل نشان‌دهنده شدت احساسات و شاید خودآگاهی و انعکاس تصویر درونی‌اش است.
دل ز بالابلندان می رباید سرو نازمن
صنوبر چون نگه دارد دل از بالای دلجویش؟
هوش مصنوعی: دل از بلندی‌ها می‌گریزد، زیرا سرو ناز و صنوبر زیبایی‌اش دل را می‌فریبد. چگونه می‌توان دل را از نگاه او که دلجویانه در بلندی‌ها ایستاده، دور نگه داشت؟
تواند کج نشستن درصف روشندلان صائب
نشیند هرکه چون مینا شبی زانو بزانویش
هوش مصنوعی: هر کس که بتواند با حجب و حیا و به آرامی در جمع افراد روشن‌فکر و توانا قرار بگیرد، شبیه به مینا که زانو به زانوی دیگران بزند، می‌تواند در صف دیگران هم بنشیند.