گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۶۳

به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟
که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
به هرجانب نظر جولان کند گل می توان چیدن
که شد یک دسته گل عالم ز حسن عالم آرایش
چه قد دلفریب است این، که گردیدند خوش چشمان
چوآهو سربسر خوش گردن ازذوق تماشایش
به کار سخت می چسبد دل و دستش به آسانی
بود چون کوهکن هرکس که شیرین کارفرمایش
مرا شمشاد قدی میکشد در خاک و خون صائب
که سر چون بید مجنون برندارد سرو از پایش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟
که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
هوش مصنوعی: دل در وحشت، چگونه می‌تواند از نگاه زیبا و دلربای او رهایی یابد؟ که آهو، قربانی زیبایی و افسون چشمانش شده است.
به هرجانب نظر جولان کند گل می توان چیدن
که شد یک دسته گل عالم ز حسن عالم آرایش
هوش مصنوعی: در هر سو که نگاه کنی، زیبایی گل‌ها نمایان است. می‌توان از این زیبایی‌ها بهره برد و به جمع‌آوری این گل‌های خوشبو دست زد، چرا که زیبایی عالم، به مانند یک دسته گل، همه‌جا قابل مشاهده و دل‌نواز است.
چه قد دلفریب است این، که گردیدند خوش چشمان
چوآهو سربسر خوش گردن ازذوق تماشایش
هوش مصنوعی: این فرد چقدر جذاب و فریبنده است که چهره‌های زیبا چون آهو، سر و گردن‌های خوش‌فرم خود را به تماشای او می‌آورند.
به کار سخت می چسبد دل و دستش به آسانی
بود چون کوهکن هرکس که شیرین کارفرمایش
هوش مصنوعی: دل و دست شخص به کارهای دشوار و سنگین عادت کرده است و برای او آسانی و راحتی معنایی ندارد، مانند یک کوه کن که فقط کسی می‌تواند کار خوشایند او باشد که زحماتش را ارج نهد.
مرا شمشاد قدی میکشد در خاک و خون صائب
که سر چون بید مجنون برندارد سرو از پایش
هوش مصنوعی: مرا جوانی و زیبایی‌ام به زمین و خاک و خون می‌کشاند، چرا که سر و وضعم به قدری لطیف و شکننده است که مانند سرو نمی‌تواند از پای خود بلند شود.