غزل شمارهٔ ۴۹۵۲
رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش
که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش
سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
ز می گر این چنین رنگین شود سیب زنخدانش
کشد در هر قدم جای قدح مینای می برسر
زمین از جلوه مستانه سرو خرامانش
به هر گلشن که آن سرو خرامان جلوه گر گردد
نمی آید بهم تا حشر آغوش خیابانش
زبان العطش گویی است هر گردی کز او خیزد
به خون عاشقان تشنه است از بس خاک میدانش
چه بال و پر گشاید در دل چون چشم مور من؟
پریزادی که باشد چون قفس ملک سلیمانش
به آزادان کسی را می رسد پیوند چون قمری
که باشد حلقه فتراک ازطوق گریبانش
کجا آن نوش لب دارد غم اهل سخن صائب؟
که از خود می کند ایجاد طوطی شکرستانش
غزل شمارهٔ ۴۹۵۱: ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانشغزل شمارهٔ ۴۹۵۳: به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش
که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و تازهنفس همچون رگ ابری هستند، بوسههایی که از آنها میبارد میتواند عمر جاودانهای به عاشق هدیه کند و او را در نعمت و رحمت خود غوطهور سازد.
سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
ز می گر این چنین رنگین شود سیب زنخدانش
هوش مصنوعی: اگر دندان به لبهای خوب و زیبا زخم بزند، خون به جوی میریزد و صورتش به رنگینکمان درخشانی تبدیل میشود.
کشد در هر قدم جای قدح مینای می برسر
زمین از جلوه مستانه سرو خرامانش
هوش مصنوعی: در هر قدمی که برمیدارد، گویی که جام شراب بر زمین میریزد و این تصویر ناشی از زیبایی و جلوهگری سرو خوشقیافهای است که به آرامی راه میرود.
به هر گلشن که آن سرو خرامان جلوه گر گردد
نمی آید بهم تا حشر آغوش خیابانش
هوش مصنوعی: هر جا که آن سرو خوش قامت و زیبا نمایان شود، دیگران نمیتوانند به او نزدیک شوند و در آغوش خیابانش جمع شوند.
زبان العطش گویی است هر گردی کز او خیزد
به خون عاشقان تشنه است از بس خاک میدانش
هوش مصنوعی: تشنگی در اینجا به گونهای بیان شده است که هر ذرهای که از این سرزمین برمیخیزد، گویی فریاد تشنگی عاشقانی است که به خاطر عشقشان رنج میبرند. این خاک، به قدری از خون و عشق پر شده که خود نیز به نوعی درcry از عطش و نیاز عاشقان است.
چه بال و پر گشاید در دل چون چشم مور من؟
پریزادی که باشد چون قفس ملک سلیمانش
هوش مصنوعی: چگونه میتواند دل من به اوج پرواز کند، در حالی که چشمانش مثل یک مور است؟ او موجودی است که همچون قفسی است برای پادشاهی سلیمان.
به آزادان کسی را می رسد پیوند چون قمری
که باشد حلقه فتراک ازطوق گریبانش
هوش مصنوعی: کسی که آزاد و رهاست، به مانند قمری که گردن خود را از حلقه ای که به آن آویخته شده، رها میکند، به دیگران پیوند نمیخورد و از محدودیتها آزاد است.
کجا آن نوش لب دارد غم اهل سخن صائب؟
که از خود می کند ایجاد طوطی شکرستانش
هوش مصنوعی: کجا میتوان آن لذتی را یافت که مشکلات اهل ادب را فراموش کند؟ چرا که او از خود، طوطیای میسازد که در دنیای شادی و شیرینی به سر میبرد.