گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۵۱

ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش
مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش
شکوه حسن او بی دست و پا دارد تماشارا
ازان خواب فراغت می کند دایم نگهبانش
ز طفلی گرچه پشت وروی تیغ از هم نمی‌داند
سراسر می رود در سینه ها زخم نمایانش
به چشم من سیه کرده عالم راسیه چشمی
که گیرد صبح محشر نسخه از چاک گریبانش
ز بیماری ندارد چشم اوپروای دل بردن
ولی در صید دلهاپنجه شیرست مژگانش
چه گل چیند ز رخسار حجاب آلود او عاشق ؟
که گلچین می رود بادست خالی از گلستانش
کجا افتد به فکر ما اسیران ناز پروری
که باشد یوسف مصر از فراموشان زندانش
چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش
مرا سیمین بری آتش به خرمن می زند صائب
که برگ گل نماید کار اخگر درگریبانش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش
مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش
هوش مصنوعی: دیدن چشمان کسی که با سخن‌هایش دل‌ها را می‌نوازد، کار ساده‌ای نیست. تنها زمانی می‌توان آن‌ها را دید که تیر مژگانش، گرد سرمه‌ای که روی آن نشسته است را بزداید.
شکوه حسن او بی دست و پا دارد تماشارا
ازان خواب فراغت می کند دایم نگهبانش
هوش مصنوعی: زیبایی او بدون هیچ زحمتی نظرها را به خود جلب می‌کند و همیشه کسی در حال مراقبت از اوست تا از خواب راحتش بیدار نشود.
ز طفلی گرچه پشت وروی تیغ از هم نمی‌داند
سراسر می رود در سینه ها زخم نمایانش
هوش مصنوعی: از کودکی، حتی اگر ندانیم که تیغ دو لبه دارد، زخم‌هایی که در دل‌هاست، به وضوح خود را نشان می‌دهد.
به چشم من سیه کرده عالم راسیه چشمی
که گیرد صبح محشر نسخه از چاک گریبانش
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در نگاه من، دنیا تاریک و سخت شده است. چشمی که بتواند در روز قیامت، تصویری از چاک گریبان او را ببیند، به گونه‌ای خاص و ویژه است.
ز بیماری ندارد چشم اوپروای دل بردن
ولی در صید دلهاپنجه شیرست مژگانش
هوش مصنوعی: چشمان او به‌دلیل بیماری، نمی‌تواند از دل‌ها را برباید، اما مژگانش مانند پنجه‌ی شیر در شکار دل‌ها خود را نشان می‌دهد.
چه گل چیند ز رخسار حجاب آلود او عاشق ؟
که گلچین می رود بادست خالی از گلستانش
هوش مصنوعی: هر عاشقی که به زیبایی معشوقش می‌نگرد، امکان ندارد که بخواهد از او چیزی بگیرد یا به عشق او دست یابد، زیرا معشوق به قدری زیبا و با حجاب است که حتی باد هم وقتی به سراغ گلستان او می‌رود، دست خالی برمی‌گردد.
کجا افتد به فکر ما اسیران ناز پروری
که باشد یوسف مصر از فراموشان زندانش
هوش مصنوعی: کجا به فکر ما کسانی که اسیر زیبایی و ناز هستیم، می‌افتد که یوسف، آن‌چنان که در زندان فراموش شد، در سرزمین مصر چه حال و روزی دارد؟
چرا از دست می رفتم،چرا بیمار می بودم؟
اگر می بود بربالین من سیب زنخدانش
هوش مصنوعی: چرا از زندگی عقب می ماندم و چرا مبتلا به بیماری بودم؟ اگر او در کنار من بود و سرش را روی بالین من می گذاشت.
مرا سیمین بری آتش به خرمن می زند صائب
که برگ گل نماید کار اخگر درگریبانش
هوش مصنوعی: آتش به خرمن من می‌زند و به من آسیب می‌زند، این در حالی است که او به ظاهر خود را زیبا و معصوم نشان می‌دهد، در حالی که در باطنش خطر وجود دارد.