گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۵۰

چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟
که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش
ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم
که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش
اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد
توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش
پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین
وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟
سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد
ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش
چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون
تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش
گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش
قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش
دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد
مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟
که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش
هوش مصنوعی: چگونه جان را در دام نگاه فریبنده‌اش گرفت؟ که چشمانش به طرز غم‌انگیزی و بی‌رحمانه‌تری از تیغی بی‌حق، جان انسان‌ها را می‌ستاند.
ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم
که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش
هوش مصنوعی: من به چهره‌ای می‌نگرم که به خاطر عشق و زیبایی‌اش، مانند خورشید درخشان است و چشمانش آن‌قدر تیز و بلند است که به ابرها می‌رسد.
اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد
توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش
هوش مصنوعی: اگر شمعی که نماد نور و روشنایی است، به دلیل وزش باد سرد خاموش شود، باز هم می‌توان با بهره‌گیری از روش‌ها و منابع دیگر، نوری ایجاد کرد که به روشنی آن کمک کند.
پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین
وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟
هوش مصنوعی: به دنبال آرامش و خوشی هستم و آرزویی پررنگ دارم، اما در واقع من که هستم که بخواهم در صف شهیدانش قرار گیرم؟
سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد
ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش
هوش مصنوعی: سری که سزاوار موهای پیچیده و دلربا نیست، به همین خاطر همیشه در بلاتکلیفی و حیرانی باقی مانده است و نه تنها بی‌دست است، بلکه در تلاش برای فهمیدن این وضعیت، به نوعی در بازی زندگی گرفتار شده و نمی‌تواند به سرانجامی برسد.
چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون
تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش
هوش مصنوعی: هنگامی که مغز پسته در شکر حل می‌شود، میوه تلخ دنیا به لبخندی مبدل می‌گردد و دهانش شکرین می‌شود.
گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش
قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش
هوش مصنوعی: کوه به قدری بلند و محکم است که انگار پاهای آسمان را نگه داشته و با عظمت و زیبایی‌اش، روز قیامت را به نمایش می‌گذارد.
دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد
مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش
هوش مصنوعی: دل خود را می‌خورم، چون اگر او به مهمانی من بیاید، نباید فریب آسمان و سفره‌ای که از لطف اوست را بخورم.