گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۴۸

خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد
نفس دزدیده عیسی می کند سیر گلستانش
نسیم چاشتگاهش آنقدر شاداب می آید
که گردد سبز اگر خاری درآویزد به دامانش
درین گلشن نهال غنچه پیشانی نمی باشد
نسیم صبح فارغبال می گردد به بستانش
اگر آهی به سهو از سینه عاشق برون آید
نسیم کیمیاگر می کند چون شاخ ریحانش
برآرد سرواگر از طوق قمری سر عجب نبود
که بلبل می کند ازغنچه بالین درگلستانش
ز دیوار ودرش پای دل خورشید می لغزد
که داردطاقت نظاره آیینه رویانش؟
مرا افکنده در دریای غم نیلوفری چشمی
که چون خورشید عالمسوز زرین است مژگانش
چه خواهد کردیارب با دل مجروح من صائب
که بر شور جزا حق نمک دارد نمکدانش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
هوش مصنوعی: قزوین با باغ شاه و خیابان‌های زیبایش، مانند آینه‌ای است که چهره صبح را نشان می‌دهد.
گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد
نفس دزدیده عیسی می کند سیر گلستانش
هوش مصنوعی: گل به آرامی صبحگاهان از نسیم لطیف بهره می‌برد و عیسی به طور مخفیانه از زیبایی‌های گلستانش لذت می‌برد.
نسیم چاشتگاهش آنقدر شاداب می آید
که گردد سبز اگر خاری درآویزد به دامانش
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به قدری دلپذیر و شاداب است که حتی اگر خار یا چیزی ناخواسته به او بچسبد، می‌تواند سبب شکوفایی و سبز شدن آن شود.
درین گلشن نهال غنچه پیشانی نمی باشد
نسیم صبح فارغبال می گردد به بستانش
هوش مصنوعی: در این باغ، انتظار نمی‌رود که غنچه‌ای بر پیشانی باشد و نسیم صبح به آرامی در میان باغ گشت و گذار می‌کند.
اگر آهی به سهو از سینه عاشق برون آید
نسیم کیمیاگر می کند چون شاخ ریحانش
هوش مصنوعی: اگر از دل عاشق به طور ناخواسته آAHی خارج شود، نسیم مانند کیمیاگری عمل کرده و آن را به بویی خوش مانند عطر ریحان تبدیل می‌کند.
برآرد سرواگر از طوق قمری سر عجب نبود
که بلبل می کند ازغنچه بالین درگلستانش
هوش مصنوعی: اگر مرغی از بند آزاد شود، عجیب نیست که بلبل نیز در گلستانش از غنچه‌ها نغمه سرایی کند.
ز دیوار ودرش پای دل خورشید می لغزد
که داردطاقت نظاره آیینه رویانش؟
هوش مصنوعی: دل خورشید از دیوار و در می‌گذرد و می‌چسبد به زیبایی‌های چهره‌ی معشوقه‌اش، چون نمی‌تواند طاقت دیدن او را داشته باشد.
مرا افکنده در دریای غم نیلوفری چشمی
که چون خورشید عالمسوز زرین است مژگانش
هوش مصنوعی: من در دریایی از غم غوطه‌ور شده‌ام، چشمی چون خورشید که نورش همه جا را می‌سوزاند، دارد مژگانش.
چه خواهد کردیارب با دل مجروح من صائب
که بر شور جزا حق نمک دارد نمکدانش
هوش مصنوعی: خداوند چکار خواهد کرد با دل زخم‌خورده من، صائب؟ زیرا که در برابر شور و شادی، جزا و حق، مانند نمکی می‌ماند که در نمکدان است.