غزل شمارهٔ ۴۹۴۶
درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش
می لعلی تراود چون لب جام ازلب بامش
شراب صرف در پیمانه اش ممزوج می گردد
فتاده است آبدار ازبس که لعل باده آشامش
نگه دارد خدا ناموس عشق پاکدامن را
که خون بوسه می آید به جوش از روی گلفامش
نباشد زان گزند از چشم بد آن سرو سیمین را
که دارد از لطافت نیل چشم زخم اندامش
کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری
ز تأثیر نگاه تلخ، چشم همچو بادامش
چه باشد بوسه اش یارب، که قاصد زان لب شیرین
به عاشق نامه سربسته می آرد ز پیغامش
ندانم تنگ چون دربر کشم آن سرو سیمین را؟
که از پیراهن گل رنگ می گرداند اندامش
چسان در حلقه آغوش گیرم سرو نازی را
که از شوخی نگین را ازنگین دان می کند نامش
نگردد آب چون آیینه از عکسش، که می سازد
عرق راچشم قربانی زحیرت روی گلفامش
گره از غنچه پیکان بهزور عطسه بگشاید
نسیمی راکه راه افتد به زلف عنبرین فامش
ز خط گفتم به عاشق مهربان گردد، ندانستم
که افزاید رگ تلخی به چشم همچو بادامش
من آن آتش نوا مرغم که صید هرکه گردیدم
کند رقص سپند از شادمانی دانه در دامش
سراز دنبال من چون سایه صائب برنمی دارد
چو مجنون هر غزالی کز نظر بازی کنم رامش
غزل شمارهٔ ۴۹۴۵: چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟غزل شمارهٔ ۴۹۴۷: اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش
می لعلی تراود چون لب جام ازلب بامش
هوش مصنوعی: در آن محفل که چهره زیبا و گلی رنگش مانند شراب میدرخشد، بویی دلانگیز و شگفتانگیز از لبهایش به مشام میرسد، درست مانند عطری که از لب چیزی میچکد.
شراب صرف در پیمانه اش ممزوج می گردد
فتاده است آبدار ازبس که لعل باده آشامش
هوش مصنوعی: شراب در پیمانه خود ترکیب میشود و به دلیل نوشیدن زیاد، به حالت رقیق و آبداری در آمده است.
نگه دارد خدا ناموس عشق پاکدامن را
که خون بوسه می آید به جوش از روی گلفامش
هوش مصنوعی: خداوند عشق خالص و وفادار را حفظ میکند، چرا که زیبایی او چنان جذاب و دلانگیز است که محبت و احساسات عمیق در انسانها برمیانگیزد.
نباشد زان گزند از چشم بد آن سرو سیمین را
که دارد از لطافت نیل چشم زخم اندامش
هوش مصنوعی: اگر چشمی حسود و بدخواه به آن سرو زیبا نگریست، آسیب و آسیبی به او نمیرسد، زیرا او به اندازهای لطیف و زیبا است که جذابیتش توانایی دفع هر گونه نگاه زشت و بد را دارد.
کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری
ز تأثیر نگاه تلخ، چشم همچو بادامش
هوش مصنوعی: مژگانهای زهرآلودش را با انگشتانش کنار میزند، زیرا نگاه تلخ او تأثیری جادویی دارد و چشمانش همچون بادام زیبا و دلربا است.
چه باشد بوسه اش یارب، که قاصد زان لب شیرین
به عاشق نامه سربسته می آرد ز پیغامش
هوش مصنوعی: چه چیزی میتواند باشد آن بوسهی او، که پیامآور از آن لب شیرین برای عاشق پیامی پنهان به همراه میآورد؟
ندانم تنگ چون دربر کشم آن سرو سیمین را؟
که از پیراهن گل رنگ می گرداند اندامش
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم آن دختر زیبا را در آغوش بگیرم، چرا که بدنش از پیراهنی گلدار و زیبا پوشیده شده است.
چسان در حلقه آغوش گیرم سرو نازی را
که از شوخی نگین را ازنگین دان می کند نامش
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم آن دختر زیبای خوشهیکل را در آغوش بگیرم که به شوخی، جواهرات را از هم تشخیص میدهد و اسمش را به زیبایی میبرد؟
نگردد آب چون آیینه از عکسش، که می سازد
عرق راچشم قربانی زحیرت روی گلفامش
هوش مصنوعی: آب همانند یک آیینه به خاطر تصویرش بازنمیگردد، زیرا عرق بدن قربانی به خاطر زیبایی چهرهاش شکل میگیرد.
گره از غنچه پیکان بهزور عطسه بگشاید
نسیمی راکه راه افتد به زلف عنبرین فامش
هوش مصنوعی: اگر نسیمی به آرامی وزیدن بگیرد، میتواند غنچهای که به شدت بسته شده را باز کند، و این نسیم به سمت موی عنبرین او حرکت خواهد کرد.
ز خط گفتم به عاشق مهربان گردد، ندانستم
که افزاید رگ تلخی به چشم همچو بادامش
هوش مصنوعی: در مورد عشق و محبت صحبت کردم و تصور می کردم که این موضوع باعث خوشحالی و مهربانی می شود، اما نمی دانستم که این عشق ممکن است درد و تلخی را نیز به همراه داشته باشد و باعث اشک و غمی مانند تلخی چشم بادام شود.
من آن آتش نوا مرغم که صید هرکه گردیدم
کند رقص سپند از شادمانی دانه در دامش
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که در آتش نوا میزنم و هر کسی که به دام من بیفتد، با شادی و سرور به رقص درمیآید و دانهها را در دامم میبیند.
سراز دنبال من چون سایه صائب برنمی دارد
چو مجنون هر غزالی کز نظر بازی کنم رامش
هوش مصنوعی: چون سایهای همیشه دنبالم است، به گونهای که گویی مجنون به دنبال هر غزالی میگردد، زیرا من در بازی با دیدارها میتوانم آنها را رام و آرام کنم.