گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۴۴

چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟
که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش
چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟
می آشامی که خالی برنمی گردد زلب جامش
نهالی راکز او امید من چشم ثمر دارد
زبان مار می سازد نگه را، تلخ بادامش
تمنای رهایی دارم از زلف گرهگیری
که از دلبستگی باد صبا شد عقده دامش
چه گویم شکر این نعمت که آن بدخو نمی داند
که من از بوسه و پیغام خرسندم به دشنامش
کیم من تانگردم خاک راه انتظار او؟
که برآتش نشاند پختگان راوعده خامش
که دارد یادصائب این چنین آیینه رخساری؟
که پیراهن شود بال پری ازلطف اندامش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟
که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم با اعتماد به نفس او را در آغوش بگیرم در حالی که بدنش مانند پیراهنی زیباست؟ زیرا رنگ او از بوسه‌های خورشید بر لب بامش کم‌رنگ‌تر می‌شود.
چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟
می آشامی که خالی برنمی گردد زلب جامش
هوش مصنوعی: چه کسی از حال ما مست‌ها خبر دارد؟ من شرابی می‌نوشم که هیچ‌گاه از لب این جام خالی نمی‌شود.
نهالی راکز او امید من چشم ثمر دارد
زبان مار می سازد نگه را، تلخ بادامش
هوش مصنوعی: نهالی که امید من به اوست، انتظار داشتن میوه از آن را دارم. اما نگاهش مانند زبانی است که تلخی بادام را به یاد می‌آورد.
تمنای رهایی دارم از زلف گرهگیری
که از دلبستگی باد صبا شد عقده دامش
هوش مصنوعی: من آرزوی آزادی از زلف پیچیده‌ای دارم که به واسطه دل بستن باد صبا، مانند دامی برایم گرفتار شده است.
چه گویم شکر این نعمت که آن بدخو نمی داند
که من از بوسه و پیغام خرسندم به دشنامش
هوش مصنوعی: نمی دانم چگونه شکرگزاری کنم بابت این نعمت، زیرا او که بدخلق است نمی‌فهمد که من از محبت و پیامش شادمانم حتی با وجود دشنام‌هایی که می‌دهد.
کیم من تانگردم خاک راه انتظار او؟
که برآتش نشاند پختگان راوعده خامش
هوش مصنوعی: من کیستم که در آستانه انتظار او نشسته‌ام؟ او که وعده‌اش بر دل‌های عاشق، همچون آتش زدن به خاکسترهای پخته است.
که دارد یادصائب این چنین آیینه رخساری؟
که پیراهن شود بال پری ازلطف اندامش
هوش مصنوعی: کیست که مانند صائب، چهره‌ای این‌چنین زیبا و دلربا دارد؟ که پیراهنش به لطافت و زیبایی بالِ پری می‌نماند.