گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۴۳

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش
نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟
که گیراتر بود از خون ناحق چهره آلش
ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن
که برآتش سپند خانه زادی دارداز خالش
همان درخواب خون خلق راچون آب می نوشد
به خون مردمان تشنه است از بس چشم قتالش
ز حسن بی مثالی دارم امید هم آغوشی
که نگرفته است در آغوش خود آیینه تمثالش
ندیده است از غرور حسن هرگزسایه خودرا
ندارد رحم برخود هر که می افتد به دنبالش
چرا پروانه ای ممنون شمع انجمن گردد
که آتش می جهد چون سنگ و آهن از پرو بالش
مرا آیینه رویی همچو پرتو مضطرب دارد
که از شوخی نبندد نقش درآیینه تمثالش
زرویش چون نگه دارم نگاه طفل مشرب را؟
که صد دام تماشاهست در هر دانه خالش
نمی دانم کجا می خورده است آن شوخ بی پروا
که شرم آلود می ریزد عرق ازچهره آلش
(نمی آید به حال ز تدبیر مسیحا هم
کسی کز گردش چشمی دگرگون گشت احوالش )
ندارد زهره گفتار صائب درقیامت هم
نظر بازی که می سازد شکوه حسن اولالش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی از نگاه تند و خطرناک او دلش را حفظ کند؟ چشم‌های او به قدری تیز و نافذ هستند که حتی از شاهین هم قوی‌ترند.
نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟
که گیراتر بود از خون ناحق چهره آلش
هوش مصنوعی: چرا باید کسی به زیبایی و خطوط چهره او خیره شود و گیج بماند؟ در حالی که جذابیت او از خون ناحق و ظلمی که بر خاندانش رفته، بیشتر است.
ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن
که برآتش سپند خانه زادی دارداز خالش
هوش مصنوعی: زیبایی آن چهره به خاطر کمالی است که دارد، به گونه‌ای که در آتشِ داغی که می‌سوزاند، نشانی از ترس و زحمت نمی‌بینیم.
همان درخواب خون خلق راچون آب می نوشد
به خون مردمان تشنه است از بس چشم قتالش
هوش مصنوعی: در خواب، مانند آب، خون مردم را می‌نوشد. چشمان جنگ‌جویش از شدت تشنگی به خون انسان‌ها پر است.
ز حسن بی مثالی دارم امید هم آغوشی
که نگرفته است در آغوش خود آیینه تمثالش
هوش مصنوعی: امید دارم روزی به وصالی برسم که زیبایی او هیچ شبیه و نظیری ندارد و هنوز کسی نتوانسته است او را به طور کامل در آغوش بگیرد، مانند اینکه که آینه نتوانسته تصویر او را به تصویر بکشد.
ندیده است از غرور حسن هرگزسایه خودرا
ندارد رحم برخود هر که می افتد به دنبالش
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان سایه‌ای را از غرور زیبایی مشاهده کرد. کسی که به دنبال او می‌افتد، بر خود رحم نخواهد کرد.
چرا پروانه ای ممنون شمع انجمن گردد
که آتش می جهد چون سنگ و آهن از پرو بالش
هوش مصنوعی: چرا پروانه باید از شمعی که به طور طبیعی آتش تولید می‌کند، قدردانی کند در حالی که خودش مانند سنگ و آهن از پرش نمی‌تواند به راحتی بلند شود؟
مرا آیینه رویی همچو پرتو مضطرب دارد
که از شوخی نبندد نقش درآیینه تمثالش
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای هستم که چهره‌ام مانند نوری ناپایدار و متزلزل است، به‌طوری‌که نمی‌توان به سادگی تصویری ثابت از من در آینه مشاهده کرد.
زرویش چون نگه دارم نگاه طفل مشرب را؟
که صد دام تماشاهست در هر دانه خالش
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم این زیبایی را حفظ کنم، وقتی که هر دانه‌ای از او پر از جلوه‌ها و زیبایی‌های بی‌شمار است؟
نمی دانم کجا می خورده است آن شوخ بی پروا
که شرم آلود می ریزد عرق ازچهره آلش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آن شخص بی‌پروا و بازیگوش کجا در حال نوشیدن بوده که حالا عرق شرم بر چهره‌اش نشسته است.
(نمی آید به حال ز تدبیر مسیحا هم
کسی کز گردش چشمی دگرگون گشت احوالش )
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند مانند مسیحا به افکار و تدبیرش رسیدگی کند، زیرا حتی با یک نگاه، حالش تغییر می‌کند.
ندارد زهره گفتار صائب درقیامت هم
نظر بازی که می سازد شکوه حسن اولالش
هوش مصنوعی: شعر به این معناست که صائب، با تمام جذابیت و زیبایی‌هایش، در روز حساب و قیامت هم نمی‌تواند از زیبایی و شکوه حقیقتی که در این دنیا وجود دارد، صحبت کند. در واقع، اشاره به این دارد که زیبایی و حقیقت خجسته‌ای وجود دارد که فراتر از گفتار و بیان است.