غزل شمارهٔ ۴۹۴۲
گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش
ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش
نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم
که کار مومیایی می کند باشیشه ام سنگش
نمی آید برون از خانه از شرم تماشایی
ز بس چسبیده براندام سیمین جامه تنگش
چه باشد صلح آن شیرین پسر را چاشنی یارب
که چون حلوای صلح از عاشقان دل می برد جنگش
بود چون سبزه زیر سنگ از نشو و نما عاجز
زبان عرض حال من زتمکین گرانسنگش
چه باشد حال دل در دست او یارب،که می پیچد
به خود چون زلف جوهر بیضه فولاد درچنگش
ز ترک تنگ چشمی مردمی صائب طمع دارم
که تلخ افتاده چون بادام کوهی دیده تنگش
غزل شمارهٔ ۴۹۴۱: که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟غزل شمارهٔ ۴۹۴۳: چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش
ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش
هوش مصنوعی: اندام زیبای من باعث میشود که رنگ گل، زیر تابش آفتاب، به رنگی زیباتر تبدیل شود.
نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم
که کار مومیایی می کند باشیشه ام سنگش
هوش مصنوعی: نمیدانم از چه جنسی است دستان نقرهای او، اما میدانم که با نگاهش مثل موم بر من تأثیر میگذارد و قلبم را سر سنگی میکند.
نمی آید برون از خانه از شرم تماشایی
ز بس چسبیده براندام سیمین جامه تنگش
هوش مصنوعی: او از شدت شرم و حیا نمیتواند از خانه بیرون بیاید، زیرا لباسی تنگ بر تن دارد که به بدنش چسبیده است.
چه باشد صلح آن شیرین پسر را چاشنی یارب
که چون حلوای صلح از عاشقان دل می برد جنگش
هوش مصنوعی: چه چیز میتواند برای پسر شیرینکام ما بهتر از صلح باشد؟ ای کاش که این صلح، مانند حلوای شیرین، دل عاشقان را ببرد و جنگش را به فراموشی بسپارد.
بود چون سبزه زیر سنگ از نشو و نما عاجز
زبان عرض حال من زتمکین گرانسنگش
هوش مصنوعی: زیر سنگ سبزهای وجود دارد که به خاطر نبود شرایط مناسب نمیتواند رشد کند، من هم مانند آن سبزه عاجز از بیان حال خود به خاطر سنگینی و دشواری شرایطی هستم که با آن مواجهام.
چه باشد حال دل در دست او یارب،که می پیچد
به خود چون زلف جوهر بیضه فولاد درچنگش
هوش مصنوعی: حالت دل در دستان او چگونه است، ای پروردگار، که مانند زلفی نرم و زیبا به خود میپیچد و در دستش مانند جوهری از فولاد تراشیده میشود.
ز ترک تنگ چشمی مردمی صائب طمع دارم
که تلخ افتاده چون بادام کوهی دیده تنگش
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که از مردم کمنظر و تنگنظر با چشم طمع انتظار ناامیدی دارد. او به تلخی و سختی برخوردی که از این افراد میبیند، مانند تلخی بادام کوهی اشاره میکند که با وجود جذابیت ظاهری، در داخل دلنشین نیست. در واقع، این افراد به خاطر نگاهی محدود و سطحی، نمیتوانند از زیباییها و تواناییهای واقعی بهرهمند شوند.