غزل شمارهٔ ۴۹۴۰
به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش
که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش
ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد
می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش
در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد
سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش
بهر کس بگذری چون شمع با آن قامت رعنا
نمی آید به هم تا حشر چون محراب آغوشش
کدامین قلب را از جلوه مستانه برهم زد؟
که کاکل می کشد دست نوازش باز بردوشش
به حرف عاشق سرگشته از تمکین نپردازد
مگر قلاب خط این پنبه بیرون آرد از گوشش
کسی کز جلوه مستانه اوبی خبر گردد
به دیوان قیامت آورند از خاک بادوشش
صباحت بیش ازین در مشرق امکان نمی باشد
که از آب گهر شد بی صفا شیرین بناگوشش
عیار گفتگوی او نمی دانم ،همین دانم
که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش
به تمکین خرد بی تابی عاشق نمی سازد
من و آن می که خم را پایکوبان می کند جوشش
ز وصل آن دهن بردار صائب کام پیش از خط
که پی گم می کند در دور خط سرچشمه نوشش
غزل شمارهٔ ۴۹۳۹: چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازشغزل شمارهٔ ۴۹۴۱: که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش
که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصی میپردازد که از جوانی و زیباییاش نشانههایی باقی مانده. ناخواسته، بیسرپرستی و یتیمی به او سایه انداخته و در وجودش احساس تنهایی و غم را به تصویر میکشد. به نوعی، در کنار زیباییهای ظاهری، بار ناخوشایندی از زندگیاش را نیز نشان میدهد.
ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد
می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش
هوش مصنوعی: وقتی صدای طبل حشر به گوش میرسد، کسی که هوش و حواسش درگیر این صداست، نمیتواند به خود بیاید. او فقط میتواند به چشمان تو خیره شود و در حیرت فرو برود.
در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد
سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش
هوش مصنوعی: در آن جمعی که زیبایی و جاذبه شخصی کسی چون شمع چهرهاش وجود دارد، دیگر یاد سپند (عطر خوش) از یادها میرود و کسی به فکر آن نمیافتد.
بهر کس بگذری چون شمع با آن قامت رعنا
نمی آید به هم تا حشر چون محراب آغوشش
هوش مصنوعی: برای هر کس که از کنار او بگذرد، مانند شمع با آن قامت زیبا است. این زیبایی تا روز قیامت به هم نمیآید، مانند محرابی که آغوش او را میپذیرد.
کدامین قلب را از جلوه مستانه برهم زد؟
که کاکل می کشد دست نوازش باز بردوشش
هوش مصنوعی: کدام قلب است که با زیبایی و جذبهی فردی دلربا تحت تاثیر قرار نگرفته است؟ که او با دست نوازشگرش، موی خود را به طرز دلنشینی بر دوش او میریزد.
به حرف عاشق سرگشته از تمکین نپردازد
مگر قلاب خط این پنبه بیرون آرد از گوشش
هوش مصنوعی: عاشقی که دچار گمگشتی و سردرگمی است، تنها زمانی به سخن کسی توجه نکند که نشانهای از واقعیت را از اطرافش دور کند و به او کمک کند تا از خواب غفلت بیدار شود.
کسی کز جلوه مستانه اوبی خبر گردد
به دیوان قیامت آورند از خاک بادوشش
هوش مصنوعی: کسی که از زیبایی و جذبه دلربای او آگاه شود، در روز قیامت از خاک بر دوش او خواهند آورد.
صباحت بیش ازین در مشرق امکان نمی باشد
که از آب گهر شد بی صفا شیرین بناگوشش
هوش مصنوعی: زیبایی تو در مشرق امکان بیشتر از این نیست؛ چرا که نمیتوان از آب زلال، طعم شیرین و بینقصی چون تو را به دست آورد.
عیار گفتگوی او نمی دانم ،همین دانم
که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش
هوش مصنوعی: من نمیدانم قدرت و ارزش گفتگوی او چیست؛ اما میدانم که عشق و احساس او در سکوتش به وضوح مشخص میشود و با فریاد، بوسهها را بیان میکند.
به تمکین خرد بی تابی عاشق نمی سازد
من و آن می که خم را پایکوبان می کند جوشش
هوش مصنوعی: عقل و خرد نمیتواند عاشق را آرام کند، بلکه تنها آن کسی که با شوق و نشاط بر روی جام شراب میرقصد، توانایی تجربهی عشق و شور را دارد.
ز وصل آن دهن بردار صائب کام پیش از خط
که پی گم می کند در دور خط سرچشمه نوشش
هوش مصنوعی: از وصال او لذتی ببر و کام جان بگیر پیش از آنکه به خاطر برخی مسائل، هر چیزی را فراموش کنی و در جستجوی آن نکتهای که به تو لذت میبخشد، گم شوی.
حاشیه ها
1400/01/03 06:04
محسن حیدرزاده جزی
مطلع غزل دو اشکال تایپی دارد لطفا اصلاح بفرمایید :
نه خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش
که شد گرد یتیمی سایه افکن بر در گوشش