گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۳۸

ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش
که هر پیمانه چون آیینه آرد برسر نازش
لب حرف آفرینش تا حدیثی را به هم بندد
هزاران دفتر انشا می کند چشم سخنسازش
نگاه موشکافان بی خبر بود از دهان او
نشد تاخط مشکین چون لب پیمانه دمسازش
ز صید لاغر من میهمانداری نمی آید
خوشا کبکی که سازد سینه پای انداز شهبازش
کجا دارد خبر از اوج استغنای شاخ گل؟
گرفتاری که از بام قفس نگذشته پروازش
اگر چون تیغ خاموشی شعار خود کند عاشق
همان برروی کار افتد چو جوهر بخیه رازش
حریف گوشه ابروی صیقل نیستم صائب
من و آیینه تاری که نتوان داد پردازش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش
که هر پیمانه چون آیینه آرد برسر نازش
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جاذبه چشمان فردی اشاره دارد که به قدح یا پیاله‌ای تشبیه می‌شود. هر بار که این پیاله پر می‌شود، به گونه‌ای جلوه‌گری می‌کند که انگار تصویری از زیبایی او را بازتاب می‌دهد. در واقع، این چشمان دلربا به قدحی تبدیل شده‌اند که در آن، ناز و لطافت بی‌نظیر او به نمایش گذاشته می‌شود.
لب حرف آفرینش تا حدیثی را به هم بندد
هزاران دفتر انشا می کند چشم سخنسازش
هوش مصنوعی: چشمی که سخن می‌سازد، تا بخواهد داستانی را بسازد، هزاران دفتر داستان و انشا می‌نویسد. این چشم، در آفرینش و بیان حرف‌ها و شنیده‌ها، مهارت فوق‌العاده‌ای دارد.
نگاه موشکافان بی خبر بود از دهان او
نشد تاخط مشکین چون لب پیمانه دمسازش
هوش مصنوعی: نگاه تیزبینان از سخنان او بی‌خبر بود و نتوانستند متوجه شوند که چه چیزی در دل او می‌گذرد، مانند خطی که بر روی لب پیمانه نقش بسته و می‌تواند نشان‌دهنده حالتی خاص باشد.
ز صید لاغر من میهمانداری نمی آید
خوشا کبکی که سازد سینه پای انداز شهبازش
هوش مصنوعی: از شکار من که ضعیف و لاغر است، پذیرایی نمی‌کنند. خوشا به حال کبکی که با دلیری و شجاعت در برابر شکارچی بلندپروازش می‌ایستد.
کجا دارد خبر از اوج استغنای شاخ گل؟
گرفتاری که از بام قفس نگذشته پروازش
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که هنوز از زندان قفس بیرون نرفته است، از بلندی‌های آزادی و بی‌نیازی شاخ گل باخبر باشد؟
اگر چون تیغ خاموشی شعار خود کند عاشق
همان برروی کار افتد چو جوهر بخیه رازش
هوش مصنوعی: اگر شخصی مانند تیغی که خاموش است، به عشق خود بپردازد، عاشق با عشقش به کار خواهد افتاد، مانند جوهر بخیه که رازش را نمایان می‌کند.
حریف گوشه ابروی صیقل نیستم صائب
من و آیینه تاری که نتوان داد پردازش
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم با زیبایی و جذابیت ابروهای کسی رقابت کنم، زیرا من و آیینه‌ای که در آن نگاه می‌کنم، نمی‌توانیم در برابر آن زیبایی تاب بیاوریم.