غزل شمارهٔ ۴۹۲۶
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
ز طوق قمریان خلخال دارد سرو آزادش
نمی دانم ز خونریز کدامین صید می آید
که می پیچد به خود چون زلف جوهر تیغ فولادش
زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
چوپای شمع تاریک است پای سرو آزادش
گرانی می کند بر خاطرش یادم،نمی دانم
که بااین ناتوانی چون توانم رفت ازیادش
ندارد بلبل ما طاقت ناکامی غربت
مگر رحمی کنند و با قفس سازند آزادش
نه لاله است این که دارد تربت فرهاد را دربر
که با این گوش سنگین خون چکاند از سنگ فریادش
اگر صائب مقیم گلشن فردوس خواهدشد
نخواهد رفت از خاطر هوای سیر بغدادش
غزل شمارهٔ ۴۹۲۵: کجا پروانه را با خویش سازد همنشین آتش؟غزل شمارهٔ ۴۹۲۷: نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
ز طوق قمریان خلخال دارد سرو آزادش
هوش مصنوعی: صنعت آرایشگری چه کاری میتواند با زیبایی طبیعی او انجام دهد؟ در واقع، او به اندازهای زیباست که مثل گردنبند بر گردن خود، زینت دارد.
نمی دانم ز خونریز کدامین صید می آید
که می پیچد به خود چون زلف جوهر تیغ فولادش
هوش مصنوعی: نمیدانم از کدام شکارچی خطرناک خبر میآید که او نیز مانند موهای تابدار تیغ تیزش، پیچیده و خطرناک است.
زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
چوپای شمع تاریک است پای سرو آزادش
هوش مصنوعی: موهای او به قدری زیبا و دلربا هستند که در هنگام شانه زدن، بوی خوشی مانند مشک پخش میشود. در اینجا، چون شمع در تاریکی میسوزد، او همچون سرو آزاد و بلند و استوار است.
گرانی می کند بر خاطرش یادم،نمی دانم
که بااین ناتوانی چون توانم رفت ازیادش
هوش مصنوعی: یاد من بر دل او سنگینی میکند و نمیدانم با این ناتوانی چگونه میتوانم از یادش بروم.
ندارد بلبل ما طاقت ناکامی غربت
مگر رحمی کنند و با قفس سازند آزادش
هوش مصنوعی: بلبل ما نمیتواند تحمل کند که در غربت تنها بماند، مگر اینکه کسی به او رحم کند و او را از قفس آزاد کند.
نه لاله است این که دارد تربت فرهاد را دربر
که با این گوش سنگین خون چکاند از سنگ فریادش
هوش مصنوعی: این چیزی که در دست است، لاله نیست؛ بلکه نشانهای از عشق و فداکاری است. زیرا دلی از سنگ، با درد و عواطفی عمیق، از دل خود خون میچکاند و فریاد میکشد.
اگر صائب مقیم گلشن فردوس خواهدشد
نخواهد رفت از خاطر هوای سیر بغدادش
هوش مصنوعی: اگر صائب بخواهد در بهشت سکونت کند، هرگز از یادش هوای سفر به بغداد نمیرود.