غزل شمارهٔ ۴۹۲۵
کجا پروانه را با خویش سازد همنشین آتش؟
که دارد هر طرف چون شمع چندین خوشه چین آتش
ز خوی سرکش او شد چنین بالانشین آتش
وگرنه بود در خارا مقید پیش ازین آتش
گره چون گریه گردیده است شبنم در گلوی گل
ننوشد آب خوش هرکس که دارد در کمین آتش
مگر تسکین به لعل آبدار خود دهی دل را
وگرنه هیچ دریا برنمی آید به این آتش
ز فیض عشق او خورشید شد هر ذره خاک من
کند یکرنگ خود با هرچه می گردد قرین آتش
نباشد لاله در دامان این صحرا، که افتاده
ز برق آه من در خیمه صحرا نشین آتش
چه باشد مست خارخشک من، کز بیم خوی او
ز مجمر می گریزد در حصار آهنین آتش
ز فرش بوریا گفتم مگر لاغر شود نفسم
ندانستم که از خاشاک می گردد سمین آتش
فرو خور خشم را گر زنده می خواهی دل خود را
که کار آب حیوان می کند در خوردن این آتش
خطش زان در نظر چون موی آتش دیده می آید
که یاقوت لب او راست در زیر نگین آتش
امید سازگاری دارم از حسن جهانسوزی
که نقش از خوی او چون لاله بندد بر زمین آتش
سمندر شو اگر از نی تمنای نوا داری
که دارد ناله جانسوز نی در آستین آتش
ز برق حسن، کوه طور صحرا گر شد صائب
سپندی چون نگهداری کند خود را درین آتش ؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجا پروانه را با خویش سازد همنشین آتش؟
که دارد هر طرف چون شمع چندین خوشه چین آتش
هوش مصنوعی: آیا پروانه میتواند با آتش همنشین شود؟ آتش در هر سو مانند شمعی است که خوشههای زیادی دارد.
ز خوی سرکش او شد چنین بالانشین آتش
وگرنه بود در خارا مقید پیش ازین آتش
هوش مصنوعی: به خاطر سرکشی او، اکنون در آتش بلندی نشسته است و اگر نه، قبل از این آتش، در سنگ سخت محدود بود.
گره چون گریه گردیده است شبنم در گلوی گل
ننوشد آب خوش هرکس که دارد در کمین آتش
هوش مصنوعی: اگر شبنم در گلوی گل مانند گریه گره خورده باشد، هیچ کس که در انتظار آتش نشسته، آب خوشی نخواهد نوشید.
مگر تسکین به لعل آبدار خود دهی دل را
وگرنه هیچ دریا برنمی آید به این آتش
هوش مصنوعی: آیا میتوانی با لبهای زیبا و شیرینت دل را آرام کنی؟ در غیر این صورت، هیچ دریا و آبی نمیتواند بر این آتش درونم غلبه کند.
ز فیض عشق او خورشید شد هر ذره خاک من
کند یکرنگ خود با هرچه می گردد قرین آتش
هوش مصنوعی: از برکت عشق او، هر ذره خاک من همچون خورشید درخشان شد و با هر چیزی که در اطرافش وجود دارد، هماهنگ و یکرنگ گشت.
نباشد لاله در دامان این صحرا، که افتاده
ز برق آه من در خیمه صحرا نشین آتش
هوش مصنوعی: در این صحرا لالهای نیست، و ناگهان در خیمهی بیابانی که در آن زندگی میشود، آتش شعلهور شده است؛ این آتش نتیجهی آه و نالهی من است.
چه باشد مست خارخشک من، کز بیم خوی او
ز مجمر می گریزد در حصار آهنین آتش
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به توصیف حالتی از ترس و اضطراب میپردازد. او به عمیقترین احساسات و ترسهای خود اشاره میکند که ناشی از وجود یک نیروی وحشتناک و قدرتمند است. او به گونهای تصویر میکند که چگونه این احساسات عمیق باعث میشود که او از جایی که در آن احساس ایمنی میکند، به سمت دوری ناشی از ترس میگریزد. به طور کلی، این بیان نشاندهندهی چگونگی تأثیر عواطف و احساسات بر روی انسان و رفتار اوست.
ز فرش بوریا گفتم مگر لاغر شود نفسم
ندانستم که از خاشاک می گردد سمین آتش
هوش مصنوعی: از فرش بوریا گفتم که شاید نفس من سبکتر شود، اما نمیدانستم که از خاشاک (مواد ناچیز) آتش به وجود میآید و باعث افزایش شدت آتش میشود.
فرو خور خشم را گر زنده می خواهی دل خود را
که کار آب حیوان می کند در خوردن این آتش
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زنده بمانی، خشم خود را کنترل کن. دل تو تنها میتواند به زندگی ادامه دهد، همچنان که آب زندگیبخش است. در این آتش خشم غرق نشو.
خطش زان در نظر چون موی آتش دیده می آید
که یاقوت لب او راست در زیر نگین آتش
هوش مصنوعی: خط او در نظر مانند موی آتشین به نظر میرسد، در حالی که یاقوت لب او زیر نگین آتشین قرار دارد.
امید سازگاری دارم از حسن جهانسوزی
که نقش از خوی او چون لاله بندد بر زمین آتش
هوش مصنوعی: من به این امید هستم که با زیبایی دلسوز او سازگار شوم، زیرا همچون لالهای که با رنگهایش زمین را زینت میبخشد، او نیز میتواند بر آتش عشق اثر بگذارد.
سمندر شو اگر از نی تمنای نوا داری
که دارد ناله جانسوز نی در آستین آتش
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از نی صدای زیبایی را بشنوی، باید مانند سمندر باشید، چرا که نی نالهای پر از درد و آتش را در خود دارد.
ز برق حسن، کوه طور صحرا گر شد صائب
سپندی چون نگهداری کند خود را درین آتش ؟
هوش مصنوعی: از زیباییای که به مانند درخششی بر کوه طور میتابد، صائب سپندی از خود میپرسد چگونه میتواند خویشتن را در این آتش نگه دارد؟