غزل شمارهٔ ۴۹۲
حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا
مصر زندان شود از جوش خریدار ترا
بوی گل می برد از کار تماشایی را
حاجتی نیست به خار سر دیوار ترا
چشمه در فصل بهاران ننشیند از جوش
بوسه می ریزد ازان لعل گهربار ترا
سرو بالای تو از عشق علم شد در کفر
قمری از طوق، کمر بست به زنار ترا
این چه ظلم است که من خون خورم و تیغ کند
به زبان پاک، خط از صفحه رخسار ترا
در دل گلشن فردوس خزان را ره نیست
چون به خاطر گذرد صائب افگار ترا؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا
مصر زندان شود از جوش خریدار ترا
هوش مصنوعی: اگر زیبایی خود را در دید عموم به نمایش بگذاری، مانند این است که تو را در بازار ملی اسیر و زندانی میکند، چون همه به سوی تو جذب خواهند شد و برای خریدن تو هجوم میآورند.
بوی گل می برد از کار تماشایی را
حاجتی نیست به خار سر دیوار ترا
هوش مصنوعی: بوی گل زیباییهای تماشایی را از یاد میبرد و نیازی نیست به خاری که بر سر دیوار توست.
چشمه در فصل بهاران ننشیند از جوش
بوسه می ریزد ازان لعل گهربار ترا
هوش مصنوعی: چشمه در فصل بهار آرام نمیگیرد و از جوش و خروش آن، بوسهها به شکل دانههای قیمتی و زیبا به زمین میریزد.
سرو بالای تو از عشق علم شد در کفر
قمری از طوق، کمر بست به زنار ترا
هوش مصنوعی: عشق به تو باعث شد که سرو زیبای تو به بلندی و شکوهی برسد، مانند قمر که از دایرهای محدود رها شده و به آزادی و زیبایی بیشتری دست یافته است.
این چه ظلم است که من خون خورم و تیغ کند
به زبان پاک، خط از صفحه رخسار ترا
هوش مصنوعی: این چه ناعدالتی است که من به شدت رنج میبرم و تیغ زبانم به جای اینکه به یاد تو باشد، تنها میتواند زیبایی چهرهات را زخم بزند؟
در دل گلشن فردوس خزان را ره نیست
چون به خاطر گذرد صائب افگار ترا؟
هوش مصنوعی: در بهشت گلستان، جایی برای خزان وجود ندارد. وقتی که یاد تو به ذهن میآید، چه ابر غمگینی بر دل من سایه میافکند؟

صائب