غزل شمارهٔ ۴۹۱
ای که از عالم معنی خبری نیست ترا
بهتر از مهر خموشی سپری نیست ترا
اگر از خویش برون آمده ای چون مردان
باش آسوده که دیگر سفری نیست ترا
سرو از بی ثمری خلعت آزادی یافت
جگر خویش مخور گر ثمری نیست ترا
می کند همرهی خضر، بیابان مرگت
اگر از درد طلب راهبری نیست ترا
بر شکست قفس جسم ازان می لرزی
که سزاوار چمن بال و پری نیست ترا
بگسل از خویش و به هر خار که خواهی پیوند
که درین ره ز تو ناسازتری نیست ترا
زان به چشم تو بود روی زمین خارستان
که چو نرگس به ته پا نظری نیست ترا
سنگ را می شکند سنگ، ازان مغروری
که درین هفت صدف، هم گهری نیست ترا
نیست در بی هنری آفت نخوت صائب
شکوه از بخت مکن گر هنری نیست ترا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که از عالم معنی خبری نیست ترا
بهتر از مهر خموشی سپری نیست ترا
هوش مصنوعی: تو که از دنیای معانی اطلاعی نداری، هیچ چیز بهتر از خاموشی و سکوت نمیتواند تو را پوشش دهد.
اگر از خویش برون آمده ای چون مردان
باش آسوده که دیگر سفری نیست ترا
هوش مصنوعی: اگر از خودت جدا شدهای، مثل مردان با آرامش زندگی کن؛ زیرا دیگر مسافرتی برای تو باقی نمانده است.
سرو از بی ثمری خلعت آزادی یافت
جگر خویش مخور گر ثمری نیست ترا
هوش مصنوعی: سرو به خاطر بیثمریاش، لباسی از آزادی به تن کرد. اما تو باید دل خود را از زخم و درد دور نگهداری، اگر چیزی برای تو نیست.
می کند همرهی خضر، بیابان مرگت
اگر از درد طلب راهبری نیست ترا
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج طلب راهنمایی کنی، همرهی خضر در بیابان مرگت به کمکت میآید.
بر شکست قفس جسم ازان می لرزی
که سزاوار چمن بال و پری نیست ترا
هوش مصنوعی: شما از آزادی و رهایی میترسید، زیرا احساس میکنید که به خاطر نداشتن قابلیتها و ویژگیهای لازم، لایق پرواز و زندگی در دنیای زیبا نیستید.
بگسل از خویش و به هر خار که خواهی پیوند
که درین ره ز تو ناسازتری نیست ترا
هوش مصنوعی: از وابستگیها و دلبستگیهای خود جدا شو و با هر چیز نامناسبی که میخواهی ارتباط برقرار کن، چون در این مسیر هیچ چیزی نسبت به تو نامناسبتر وجود ندارد.
زان به چشم تو بود روی زمین خارستان
که چو نرگس به ته پا نظری نیست ترا
هوش مصنوعی: چشم تو برای زمین مانند خارزار است، چرا که مانند نرگسی که در انتهای پا قرار دارد، تو را نمیبیند و توجهی به تو ندارد.
سنگ را می شکند سنگ، ازان مغروری
که درین هفت صدف، هم گهری نیست ترا
هوش مصنوعی: سنگ، سنگ را میشکند؛ چون تو در این هفت صدف آنقدر مغرور هستی که حتی جواهر ارزشمندی در اختیارت نیست.
نیست در بی هنری آفت نخوت صائب
شکوه از بخت مکن گر هنری نیست ترا
هوش مصنوعی: اگر در زمینهای بیهنر هستی، نباید به خاطر این بیهنری به خود ببالید یا از تقدیر شکایت کنی. اگر هنری نداری، نیازی به ابراز نارضایتی از سرنوشت نیست.

صائب