غزل شمارهٔ ۴۸۹
چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
که می بی غمی از خون شکارست ترا
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
جگر سوختگان مشک تتارست ترا
کوه تمکین ترا خنده کبک است فغان
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
تو و از کشتن عشاق ندامت، هیهات
خون این بی گنهان آب خمارست ترا
با تو ای سرو روان، آه اسیران چه کند؟
نفس سرد خزان باد بهارست ترا
دل صد پاره به چشم تو کجا می آید؟
خرمن گل به نظر پشته خارست ترا
خونبهایی است که بهتر ز هزاران جان است
دست و پایی که ز خونم به نگارست ترا
بحر و کان در نظرت چشم ترست و لب خشک
اشک و آه دگران در چه شمارست ترا؟
به کدام آینه تسخیر کنم روی ترا؟
که دل صاف من آیینه تارست ترا
تو به این حسن به مشاطه کجاپردازی؟
که دو صد آینه رو، آینه دارست ترا
گرچه خط گرد برآورد ز معموره حسن
همچنان لنگر تمکین به قرارست ترا
از حجاب تو همان حلقه بیرون درست
زلف هر چند در آغوش و کنارست ترا
داغداران تو از برگ خزان بیشترند
کی غم داغ من ای لاله عذارست ترا؟
کی ز روز و شب صائب خبری هست ترا؟
که ز زلف و رخ خود لیل و نهارست ترا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
که می بی غمی از خون شکارست ترا
هوش مصنوعی: چه غم دارد برای تو که عدهای عاشق را میکشی؟ تا وقتی که تو خود از خون و رنج دلشکستگان بیخبر هستی.
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
جگر سوختگان مشک تتارست ترا
هوش مصنوعی: چشمانت مثل ابر بهاری پر از اشک است و دل سوختهها به خاطر تو در آتش میسوزد.
کوه تمکین ترا خنده کبک است فغان
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
هوش مصنوعی: خنده کبک بر کوه نشاندهنده سرزندگی و شادی است، اما چشمان او با اشکهایش حکایت از دلتنگی و حسرتی دارند که به مانند باران بهاری فرود میآید.
تو و از کشتن عشاق ندامت، هیهات
خون این بی گنهان آب خمارست ترا
هوش مصنوعی: تو از کشتن عاشقان پشیمان نیستی، اما نمیدانی که خون این بیگناهان برای تو چیزی جز آب خمار نیست.
با تو ای سرو روان، آه اسیران چه کند؟
نفس سرد خزان باد بهارست ترا
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا و دلانگیز، آه و نالهی کسانی که گرفتار عشقاند چه تاثیری بر تو دارد؟ نسیم خنک پاییز در مقایسه با تو همانند بهار است.
دل صد پاره به چشم تو کجا می آید؟
خرمن گل به نظر پشته خارست ترا
هوش مصنوعی: دل شکسته و پرغم من چگونه میتواند به چشمان تو نزدیک شود؟ در حالی که در نظر تو، یک دشت پر از گل مانند تودهای از خار به نظر میرسد.
خونبهایی است که بهتر ز هزاران جان است
دست و پایی که ز خونم به نگارست ترا
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که بهایی که من برای تو میپردازم، از جانهای بسیار ارزشمندتر است. دست و پای من که به خاطر تو و عشق به تو خونین است، در نظر من بسیار باارزشتر از هر چیزی است.
بحر و کان در نظرت چشم ترست و لب خشک
اشک و آه دگران در چه شمارست ترا؟
هوش مصنوعی: دریا در نظر تو فقط یک چشم اشکآلود و یک لب خشک است، پس دیگران چه اهمیتی دارند برای تو؟
به کدام آینه تسخیر کنم روی ترا؟
که دل صاف من آیینه تارست ترا
هوش مصنوعی: به کدام آینه میتوانم چهره تو را نشان دهم؟ که دل پاک من خود به اندازه یک آینه، تیره و غمگین است و نمیتواند زیبایی تو را درخشان کند.
تو به این حسن به مشاطه کجاپردازی؟
که دو صد آینه رو، آینه دارست ترا
هوش مصنوعی: آیا با این زیبایی به آرایشگری مشغول هستی؟ که در برابر دوصد آینه، خود را به نمایش میگذاری و آنها به تو مینگرند.
گرچه خط گرد برآورد ز معموره حسن
همچنان لنگر تمکین به قرارست ترا
هوش مصنوعی: اگرچه زیباترین خط و نقش بر چهره به نمایش درآمده، اما تو هنوز هم به دلیل آرامش و استحکام خود، در حالتی استیلا به سر میبری.
از حجاب تو همان حلقه بیرون درست
زلف هر چند در آغوش و کنارست ترا
هوش مصنوعی: از حجاب تو همان حلقه بیرون درست زلف هر چند در آغوش و کنارست ترا
این مصرع به این معناست که با وجود اینکه تو در آغوش و در کناره من هستی، هنوز حجاب و پردهای وجود دارد که بین ماست. این نشاندهنده این است که حتی در نزدیکی ما، فاصلهای احساسی یا ارتباطی هنوز باقی مانده است.
داغداران تو از برگ خزان بیشترند
کی غم داغ من ای لاله عذارست ترا؟
هوش مصنوعی: آرزوها و مصیبتهای تو به مراتب بیشتر از داغ و دلتنگی من است. چه زمانی به غم من که به خاطر توست، توجهی خواهی کرد؟
کی ز روز و شب صائب خبری هست ترا؟
که ز زلف و رخ خود لیل و نهارست ترا
هوش مصنوعی: کی از روز و شب خبر خواهی داشت، وقتی که زلف و چهرهات تمام شب و روز را پر کرده است؟

صائب