گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۷

گریه سوختگان اشک کباب است ترا
خون این بی گنهان باده ناب است ترا
ناله ای کز جگر سنگ برون آرد آه
از دل همچو شب افسانه خواب است ترا
بر جگر سوختگان رحم کجا خواهی کرد؟
که چو دل آب شود، عالم آب است ترا
ناله خشک لبان گرچه ملال انگیزست
طرب انگیزتر از چنگ و رباب است ترا
نشود چشم تو از شور قیامت بیدار
نامه شکوه ما پرده خواب است ترا
آب و آتش چه به خورشید جهانتاب کند؟
چه غم از سوز دل و چشم پر آب است ترا؟
هیچ پروا ز دهن خوانی بلبل نکنی
سخن تلخ، گوارا چو گلاب است ترا
به عنانداری بیداد نمی پردازی
گرچه از حلقه خط، پا به رکاب است ترا
جوهر تیغ تو چون مور برآرد پر و بال
بس که در کشتن عشاق شتاب است ترا
به لب چون شکرت راه سخن دارد خط
به چه تقصیر به طوطی شکراب است ترا
خط شبرنگ کز او حسن نهد پا به حساب
شب نوروز من و روز حساب است ترا
در گلستان تو هر سرد نفس محرم نیست
گوش بر زمزمه مرغ کباب است ترا
نگذری از سر اندیشه صائب زنهار
دل اگر آینه صدق و صواب است ترا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه سوختگان اشک کباب است ترا
خون این بی گنهان باده ناب است ترا
هوش مصنوعی: گریه و شوق کسانی که در آتش عشق سوخته‌اند، به اندازه اشک‌هایی است که در آتش کباب می‌ریزد. خون بی‌گناهان، برای تو مانند نوشیدنی خالص و ناب است.
ناله ای کز جگر سنگ برون آرد آه
از دل همچو شب افسانه خواب است ترا
هوش مصنوعی: ناله‌ای که از دل سنگ، با درد و عمق احساس برمی‌خیزد، شبیه به داستان خواب‌های شبانه است. در واقع، این ناله از عمق دل صادر می‌شود و حسرت و اندوهی را به تصویر می‌کشد.
بر جگر سوختگان رحم کجا خواهی کرد؟
که چو دل آب شود، عالم آب است ترا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی دل سوختگان به درد می‌آید و غمگین می‌شوند، دیگر جایی برای رحمت و رحم کردن نمی‌ماند. زیرا وقتی دل کسی به اندازه‌ای غمگین و ضعیف می‌شود که به حالت آب درمی‌آید، تمام جهان هم برای او مانند آب و بی‌ارزش خواهد بود. به عبارت دیگر، در چنین شرایطی، هیچ چیز برای تسکین درد او کافی نیست و تمام هستی به نظرش بی‌فایده می‌آید.
ناله خشک لبان گرچه ملال انگیزست
طرب انگیزتر از چنگ و رباب است ترا
هوش مصنوعی: اگرچه صدای خشک لب‌ها غم‌انگیز است، اما شادی‌اش از آهنگ و ساز هم بیشتر است.
نشود چشم تو از شور قیامت بیدار
نامه شکوه ما پرده خواب است ترا
هوش مصنوعی: چشم تو از هیجان قیامت بیدار نشود، زیرا نامه‌ی شکوه ما مانند پرده‌ای برای خواب توست.
آب و آتش چه به خورشید جهانتاب کند؟
چه غم از سوز دل و چشم پر آب است ترا؟
هوش مصنوعی: این بیان به نوعی به رابطه‌ی پیچیده‌ و عمیق انسان با احساسات و طبیعت اشاره می‌کند. وقتی آب و آتش نمی‌توانند تأثیری بر خورشید داشته باشند، به نظر می‌رسد که هیچ چیز نمی‌تواند بر احساسات درونی انسان تأثیر بگذارد. دردهای دل و اشک‌هایی که از چشم می‌ریزد، اهمیتی ندارد چون این احساسات عمیق و درونی است که انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
هیچ پروا ز دهن خوانی بلبل نکنی
سخن تلخ، گوارا چو گلاب است ترا
هوش مصنوعی: هیچ نگران نباش که بلبل چه می‌گوید، حرف تلخ را نگو، چون تو برای دیگران خوشایند و شیرین مانند گلاب هستی.
به عنانداری بیداد نمی پردازی
گرچه از حلقه خط، پا به رکاب است ترا
هوش مصنوعی: اگرچه به تو ظلم می‌شود و از دایره‌های مختلف در فشار هستی، اما تو در برابر این بی‌عدالتی دست به اقدام نمی‌زنی.
جوهر تیغ تو چون مور برآرد پر و بال
بس که در کشتن عشاق شتاب است ترا
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند موری درخشان است که پر و بال می‌زند، زیرا تو در کشتن دل باختگان بسیار شتابزده‌ای.
به لب چون شکرت راه سخن دارد خط
به چه تقصیر به طوطی شکراب است ترا
هوش مصنوعی: اگر لب‌هایت به شیرینی شکر باشند، پس چرا به طوطی شکراب تقصیر می‌چسبانی؟ حرفی که می‌زنی زیبا است و این خطا به تو مربوط نیست.
خط شبرنگ کز او حسن نهد پا به حساب
شب نوروز من و روز حساب است ترا
هوش مصنوعی: اگر تو برای زیبا کردن شب نوروز قدمی بر می‌داری، باید بدانی که من و تو در روز حساب با هم خواهیم بود.
در گلستان تو هر سرد نفس محرم نیست
گوش بر زمزمه مرغ کباب است ترا
هوش مصنوعی: در باغ تو، هر کس که سردی نفس دارد، نمی‌تواند رازها را بشنود. فقط به نغمه‌های پرنده‌ای که بر روی آتش کباب می‌شود، گوش بسپار.
نگذری از سر اندیشه صائب زنهار
دل اگر آینه صدق و صواب است ترا
هوش مصنوعی: از فکر و اندیشه‌ات غافل نشو؛ اگر دل تو حقیقت و صداقت را می‌بیند، باید احتیاط کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۷ به خوانش عندلیب