گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۶

من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
در خرابات چه حاجت به مناجات من است
دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا
در محبت لب خشک و مژه تر باب است
هیزم تر نفروشند ز مسواک آنجا
باد در دست برون می روم از صحرایی
که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا
در بهشتی غم او در جگرم خار شکست
که نیابند به درمان دل غمناک آنجا
نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس
که در فیض گشوده است ز هر چاک آنجا
سفری با نفس سوخته دارم در پیش
که حساب نفس صبح شود پاک آنجا
صائب از کوی خرابات به جایی نرود
دختری خواسته از سلسله تاک آنجا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
هوش مصنوعی: در یک سرزمین شیرین و خوشمزه که جایی برای زندگی مسرت‌بخش است، وجود دارد، اما در عوض، گاهی اوقات ناکامی و تلخی‌هایی همچون حنظل (میوه‌ای تلخ) نیز وجود دارد که با آن شیرینی‌ها همراه است.
در خرابات چه حاجت به مناجات من است
دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا
هوش مصنوعی: در میخانه، نیازی به عبادت من نیست؛ من همواره به دعا اهمیت می‌دهم و به آن مشغول هستم.
در محبت لب خشک و مژه تر باب است
هیزم تر نفروشند ز مسواک آنجا
هوش مصنوعی: در عشق، وقتی لب‌ها خشک و مژه‌ها تر است، این نشان می‌دهد که عشق عمیق و واقعی است. در چنین حالتی، هیزم تر یا هر چیزی که نیاز به تازه شدن دارد، ارزش کمتری پیدا می‌کند. در واقع، در آنجا که احساسات عمیق و صادقانه حاکم است، چیزهای ظاهری و سطحی اهمیتی ندارند.
باد در دست برون می روم از صحرایی
که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا
هوش مصنوعی: من از دشت پر از نور و برق می‌گذرم، در حالی که باد در دستانم می‌وزد و در جستجوی شکار خس و خاشاک هستم.
در بهشتی غم او در جگرم خار شکست
که نیابند به درمان دل غمناک آنجا
هوش مصنوعی: در بهشت هم غم او در دلم مانند خاری می‌ماند که هیچ درمانی برای دل غمگینم آنجا وجود ندارد.
نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس
که در فیض گشوده است ز هر چاک آنجا
هوش مصنوعی: نفس من از زیبایی‌های باغ به تنگ آمده است، خوشا به حال آن کسی که در قفس نشسته و از هر شکاف آن، فیض و نعمت می‌بیند.
سفری با نفس سوخته دارم در پیش
که حساب نفس صبح شود پاک آنجا
هوش مصنوعی: من سفری در پیش دارم که در آن، باید با دل شکسته‌ام رو به رو شوم و در پایان این سفر، روح و جانم در صبحگاهی تازه و پاک خواهد شد.
صائب از کوی خرابات به جایی نرود
دختری خواسته از سلسله تاک آنجا
هوش مصنوعی: صائب به جایی نمی‌رود جز محلهٔ خراباتی، جایی که دختری از او خواسته که از درختان تاک آنجا بگذرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۷۶ به خوانش عندلیب