گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۸

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن‌ها
ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن‌ها
نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل
درین کشور نیندازد سیاهی داغ روزن‌ها
ننازم چون به بخت خود، که در عهد جنون من
دل سنگین به جای سنگ می‌بارد ز دامن‌ها
سر آمد سال‌ها از دور مجنون و همان خیزد
ز چشم آهوان چون حلقه زنجیر شیون‌ها
ز جوش خون چنان شد چاک زخم سینه‌پردازم
که بیرون رفت از کف رشته تدبیر سوزن‌ها
ز شوق محمل لیلی ز هرجا گرد می‌خیزد
غزالان می‌کشند از دور بی‌تابانه گردن‌ها
به محتاجان مدارا کن که جز نقش پی موران
نباشد هیچ زنجیری برای حفظ خرمن‌ها
در استحکام منزل سعی دارد خواجه، زین غافل
که هر سنگی نهان در آستین دارد فلاخن‌ها
ز خورشید قیامت ساغری لب خشک‌تر دارم
در آن وادی که از ریگ روان گیرند روغن‌ها
مگر رطب اللسان شد خامه صائب درین گلشن؟
که گردیدند با چندین زبان خاموش سوسن‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن‌ها
ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن‌ها
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد که ناشی از غیرت و جذبه چهره محبوب است. به گونه‌ای که عشق و شور و شوق او مانند آتش، مراقبت و نگهداری از زیبایی گل‌ها و باغ‌ها را ممکن می‌سازد. در واقع، آتشین بودن او باعث می‌شود که همیشه شگفتی و زیبایی در گلخانه‌ها برقرار باشد و نداشته‌های دیگران را به یاد بیاورد.
نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل
درین کشور نیندازد سیاهی داغ روزن‌ها
هوش مصنوعی: اهل دل در این سرزمین، به آفتاب و ماه نگاه نمی‌کنند، چون نمی‌خواهند سایه‌های تیره را به روزنه‌ها بیفکنند.
ننازم چون به بخت خود، که در عهد جنون من
دل سنگین به جای سنگ می‌بارد ز دامن‌ها
هوش مصنوعی: من به سرنوشت خود افتخار می‌کنم، زیرا در زمان جنون من، دل‌های سنگین به جای سنگ، از دامن‌ها باریده می‌شود.
سر آمد سال‌ها از دور مجنون و همان خیزد
ز چشم آهوان چون حلقه زنجیر شیون‌ها
هوش مصنوعی: سال‌ها گذشت و عشق دیوانه همچنان در دل‌ها زنده است، مانند حلقه زنجیری که صدای گریه‌ها را می‌افزاید.
ز جوش خون چنان شد چاک زخم سینه‌پردازم
که بیرون رفت از کف رشته تدبیر سوزن‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر جوش و خروش خون، چنان حالتی به من دست داد که زخم سینه‌ام را نمی‌توانستم کنترل کنم و به حدی به هم ریختم که رشته‌های تدبیر و کنترل از دستم خارج شد.
ز شوق محمل لیلی ز هرجا گرد می‌خیزد
غزالان می‌کشند از دور بی‌تابانه گردن‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و عشق لیلی، محمل و دسته‌ای از اسب‌ها از هر جهتی به حرکت درآمده‌اند و غزالان با بیقراری و شتاب، گردن‌های خود را از دور به سمت آنها می‌چرخانند.
به محتاجان مدارا کن که جز نقش پی موران
نباشد هیچ زنجیری برای حفظ خرمن‌ها
هوش مصنوعی: با محتاجان با نرمش و مراعات رفتار کن، زیرا هیچ زنجیری برای نگه‌داری از محصولات و دارایی‌ها وجود ندارد جز حداقل و ظاهری که در زندگی می‌بینی.
در استحکام منزل سعی دارد خواجه، زین غافل
که هر سنگی نهان در آستین دارد فلاخن‌ها
هوش مصنوعی: خواجه تمام تلاشش را برای محکم کردن خانه‌اش به کار می‌اندازد، ولی از این موضوع غافل است که هر سنگی ممکن است در آستینش (یعنی در دسترسش) باشد و او را تحت خطر بیندازد.
ز خورشید قیامت ساغری لب خشک‌تر دارم
در آن وادی که از ریگ روان گیرند روغن‌ها
هوش مصنوعی: در روز قیامت، در دنیای پرآشوب و خشک، تنها یک جام دارم که از نور و روشنی خورشید قیامت پر شده است. در این سرزمین که از شن و ریگ خشک است، می‌توانند روغن‌ها را استخراج کنند.
مگر رطب اللسان شد خامه صائب درین گلشن؟
که گردیدند با چندین زبان خاموش سوسن‌ها
هوش مصنوعی: آیا زبان گویای صائب نخواهد شد در این باغ؟ که چرا سوسن‌ها با وجود زیبایی‌شان، در سکوتی عمیق فرو رفته‌اند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش عندلیب