گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۶۷

چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار
آنچه می‌جست دل غمزده، دید آخر کار
بی نسیم سحری غنچه ما خندان شد
قفل از پرّه خود ساخت کلید آخر کار
ماه عیدی که ز آفاق طلب می‌کردیم
از غبار دل ما گشت پدید آخر کار
دانهٔ سوختهٔ ما ز عرق ریزی سعی
چون شرر از جگر سنگ دمید آخر کار
آب شد گرچه دل شبنم ما از گردش
اینقدر شد که به خورشید رسید آخر کار
ورق دیده یعقوب همین مضمون است
که شود صبح طرب چشم سفید آخر کار
گرچه از چهره گل شبنم ما دور افتاد
به لب تشنه خورشید رسید آخرکار
کاش در جوش گل از خاک مرا بر می‌داشت
پر و بالی که به فریاد رسید آخرکار
ثمر تلخی ایام تهیدستی بود
از نبات آنچه چشاندند به بید آخرکار
از وصال رخ او کامروا شد صائب
انتقام خود از ایام کشید آخرکار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار
آنچه می‌جست دل غمزده، دید آخر کار
هوش مصنوعی: پیشانی زیبای ما مانند ماه در شب عید است و در پایان، دل غمگین ما آنچه را که طولانی مدت به دنبالش بود، در نهایت مشاهده کرد.
بی نسیم سحری غنچه ما خندان شد
قفل از پرّه خود ساخت کلید آخر کار
هوش مصنوعی: در غیاب نسیم صبحگاهی، غنچه‌ی ما شاداب و خندان شد و قفلی که بر آن بود، با پر خود به کلید تبدیل کرده و باز شد.
ماه عیدی که ز آفاق طلب می‌کردیم
از غبار دل ما گشت پدید آخر کار
هوش مصنوعی: در نهایت، چیزی که مدت‌ها در آرزویش بودیم و به دنبالش می‌گشتیم، از دل غبارآلود ما نمایان شد.
دانهٔ سوختهٔ ما ز عرق ریزی سعی
چون شرر از جگر سنگ دمید آخر کار
هوش مصنوعی: دانه‌ای که سوخته و به سختی تلاش کرده، مانند شعله از دل سنگی بیرون آمده است. در نهایت، همچنان که عرق و کوشش مداوم را پشت سر گذاشته، نتیجه کار خود را به دست آورده است.
آب شد گرچه دل شبنم ما از گردش
اینقدر شد که به خورشید رسید آخر کار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل شبنم ما به سهولت از بین رفت، اما این روند به قدری ادامه یافت که در نهایت به نور خورشید رسید.
ورق دیده یعقوب همین مضمون است
که شود صبح طرب چشم سفید آخر کار
هوش مصنوعی: چشم‌های یعقوب، که داستانش را همه می‌دانند، به این معناست که در پایان، خوشحالی و شادی به سراغ او می‌آید و غم‌ها به پایان می‌رسند. صبحی که با شادی همراه است، در انتظار است و در نهایت، چشم‌های او که روزی بارانی و غمگین بودند، دوباره به شادی و روشنایی می‌نگرند.
گرچه از چهره گل شبنم ما دور افتاد
به لب تشنه خورشید رسید آخرکار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از چهره‌ی گل، شبنم دور شده است، در نهایت به لب تشنه‌اش، نور خورشید رسیده است.
کاش در جوش گل از خاک مرا بر می‌داشت
پر و بالی که به فریاد رسید آخرکار
هوش مصنوعی: ای کاش از زمین، گل توجود من را می‌کاشت و پروانه‌ای برایم درست می‌کرد که در اوج مشکلات و سختی‌ها به فریاد من برسد.
ثمر تلخی ایام تهیدستی بود
از نبات آنچه چشاندند به بید آخرکار
هوش مصنوعی: میوه تلخ دوران فقر و تنگ‌دستی، ناشی از گیاهی است که در نهایت به بید داده شد.
از وصال رخ او کامروا شد صائب
انتقام خود از ایام کشید آخرکار
هوش مصنوعی: صائب از دیدن چهره معشوق به خوشحالی و رضایت می‌رسد و در اینجا به نوعی انتقامش را از روزگار می‌گیرد که او را در گذشته رنجانده بود.