غزل شمارهٔ ۴۶۶۶
نالهای از ته دل کرد سپند آخر کار
سوخت خود را و برون خوست ز بند آخر کار
از دل سوخته نومید نمیباید شد
میشود خال رخ شعله سپند آخر کار
عرق سعی محال است که گوهر نشود
میرسد ذره به خورشید بلند آخر کار
هرکه از پوست در آغاز نیامد بیرون
همچو بادام نپیوست به قند آخر کار
جان محال است که در جسم بماند جاوید
میرهد یوسف بیجرم ز بند آخر کار
سخن حق چه خیال است افتد بر خاک؟
میشود رتبه منصور بلند آخر کار
که دعا کرد ندانم ز جگرسوختگان ؟
که شود روزی مور آن لب قند آخر کار
چون کمان گرچه به خود خلق کنندت نزدیک
همچو تیر از بر خود دور کنند آخر کار
دلگشای است نسیم سحری، میترسم
که شود غنچه من بیهدهخند آخر کار
همت آن نیست که آتش نزند در عالم
میجهد برقی ازین ابر بلند آخر کار
کاش در زندگی از خاک مرا برمیداشت
آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار
زینهار ای نی بیمغز سر از بند مپیچ
که شود تنگ شکر هر سر بند آخر کار
مشت خاک من سودازده را صائب چرخ
از چه برداشت نخست از چه فکند آخر کار
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نالهای از ته دل کرد سپند آخر کار
سوخت خود را و برون خوست ز بند آخر کار
هوش مصنوعی: سپند از دل خود نالهای سرداد و در نهایت به نتیجهای رسید که خود را نابود کرد و از قید و بند زندگیاش رها شد.
از دل سوخته نومید نمیباید شد
میشود خال رخ شعله سپند آخر کار
هوش مصنوعی: نباید از دل سوخته و ناامید شد، چرا که در نهایت خال صورت، مانند شعلهای از آتش خواهد درخشید.
عرق سعی محال است که گوهر نشود
میرسد ذره به خورشید بلند آخر کار
هوش مصنوعی: زحمات و تلاشهای بیهوده هرگز به نتیجهای ارزشمند نمیرسد؛ اما در نهایت، حتی ذرات کوچک هم میتوانند به عظمت و درخشانی خورشید برسند.
هرکه از پوست در آغاز نیامد بیرون
همچو بادام نپیوست به قند آخر کار
هوش مصنوعی: هر کسی که در ابتدا نتوانسته از محدودیتها و مشکلات خود خارج شود، در انتها نیز به خوشبختی و کامیابی نخواهد رسید. مانند بادامی که اگر از پوستش بیرون نیاید، نمیتواند به قند و شیرینی تبدیل شود.
جان محال است که در جسم بماند جاوید
میرهد یوسف بیجرم ز بند آخر کار
هوش مصنوعی: روح هرگز نمیتواند در جسم باقی بماند؛ بیگناهی مانند یوسف، بیهیچ دلیلی از قید و بند میگریزد و در نهایت این امر به وقوع میپیوندد.
سخن حق چه خیال است افتد بر خاک؟
میشود رتبه منصور بلند آخر کار
هوش مصنوعی: سخن راست و حقیقت چه نیازی به خیال و تصور دارد که به زمین بیفتد؟ در نهایت مقام و جایگاه منصور، به اوج بلندی میرسد.
که دعا کرد ندانم ز جگرسوختگان ؟
که شود روزی مور آن لب قند آخر کار
هوش مصنوعی: کیست که برای دل سوختگان دعا کند؟ روزی که مورچهای به آن لب شیرین برسد، در نهایت چه خواهد شد؟
چون کمان گرچه به خود خلق کنندت نزدیک
همچو تیر از بر خود دور کنند آخر کار
هوش مصنوعی: هرچند که تو را به دور خود جمع میکنند و به تو نزدیک میشوند، مانند تیر که از کمان رها میشود، در نهایت از تو دور خواهند شد.
دلگشای است نسیم سحری، میترسم
که شود غنچه من بیهدهخند آخر کار
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی خوشایند و دلپذیر است، اما نگرانم که این شادی و زیبایی برای من بیفایده شود و در نهایت هیچ نتیجهای نداشته باشد.
همت آن نیست که آتش نزند در عالم
میجهد برقی ازین ابر بلند آخر کار
هوش مصنوعی: عزم و اراده واقعی به گونهای نیست که فقط ایجاد درد و تخریب کند، بلکه باید همچون رعدی باشد که از ابر بلندی میجهد و زندگی و روشنایی به ارمغان میآورد. انسان باید تلاش کند تا تأثیر مثبتی بر جهان داشته باشد، نه اینکه فقط فکر کند که قدرتش در ویرانی و آسیب رساندن است.
کاش در زندگی از خاک مرا برمیداشت
آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار
هوش مصنوعی: ای کاش کسی که بر قبر من سایه میافکند، در طول زندگیاش میتوانست از خاک من بر دارد.
زینهار ای نی بیمغز سر از بند مپیچ
که شود تنگ شکر هر سر بند آخر کار
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن ای نی بدون عقل، و از محدودیتهایت دور نشو، چون در نهایت به دردسر خواهی افتاد.
مشت خاک من سودازده را صائب چرخ
از چه برداشت نخست از چه فکند آخر کار
هوش مصنوعی: من که تنها یک مشت خاک هستم و دلم پر از آرزوها و خواستههاست، ای صائب، چرا چرخ روزگار ابتدا مرا برداشت و در پایان کار، به کجا افکند؟