گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۶۳

نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار
چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار
با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد
کوزه خود بشکن، لب به لب جو بگذار
لعل و یاقوت درین داد و ستد سنگ کم است
وصل یوسف طلبی جان به ترازو بگذار
نقطه را دایره عیش ز پرگار بود
سر سودازده را در قدم او بگذار
خون شود مشک ز همصحبتی ناف غزال
دل خون گشته به آن حلقه گیسو بگذار
منه آینه به زانو چو زنان گر مردی
غنچه شو،روی در آیینه زانو بگذار
حسن از دایره عشق نباشد بیرون
نعل وارون مزن ای فاخته ،کوکو بگذار
عاشقان رابه اشارت بود ربط دگر
هرچه نتوان به زبان گفت به ابرو بگذار
بیش ازاین رنج سخن برلب نازک مپسند
شغل گفتار به آن چشم سخن گو بگذار
روی در دامن صحرا کن و از حلقه زلف
طوق چون فاخته برگردن آهو بگذار
نیست صائب به زر و سیم گران باده لعل
صرفه در کوی خرابات بیک سو بگذار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار
چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار
هوش مصنوعی: نمی‌توانی به مقصود خود خارج از وجود خود دسترسی پیدا کنی، پس چند روزی آرام بگیر و اندکی به خودت فکر کن.
با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد
کوزه خود بشکن، لب به لب جو بگذار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت و مقام معنوی، نباید به ظواهر مادی و دنیوی وابسته شد. اگر می‌خواهی به خشکی و زلالی دست یابی، باید از محدودیت‌های جسمانی عبور کنی و خود را آزاد کنی.
لعل و یاقوت درین داد و ستد سنگ کم است
وصل یوسف طلبی جان به ترازو بگذار
هوش مصنوعی: در این تبادل ارزش‌ها، سنگ‌های کم‌ارزش وجود دارند. اگر به دنبال وصال یوسف هستی، جان خود را به عنوان قیمتی در دو کفه ترازو قرار بده.
نقطه را دایره عیش ز پرگار بود
سر سودازده را در قدم او بگذار
هوش مصنوعی: نقطه‌ای که در آن دایره شادی وجود دارد، نمایانگر این است که ما باید در پی لذت‌ها و خوشی‌ها باشیم. آدمی که دچار نگرانی و غم است، باید خود را به سمت این خوشی‌ها سوق دهد و در کنار آن‌ها قدم بردارد.
خون شود مشک ز همصحبتی ناف غزال
دل خون گشته به آن حلقه گیسو بگذار
هوش مصنوعی: در اثر صحبت کردن با محبوب، دل به شدت آشفته و غمگین می‌شود، اما در عین حال، زیبایی و جذابیت آن را نیز تحسین می‌کند. در این فضا، به یاد آن حلقه گیسوی محبوبی می‌افتد که تأثیر عمیقی بر احساساتش گذاشته است.
منه آینه به زانو چو زنان گر مردی
غنچه شو،روی در آیینه زانو بگذار
هوش مصنوعی: آینه را به زانو نگذار و خود را کوچک مکن. اگر مرد هستی، مانند غنچه بپرم با وقار و در این آینه نگاه کن.
حسن از دایره عشق نباشد بیرون
نعل وارون مزن ای فاخته ،کوکو بگذار
هوش مصنوعی: زیبایی از دایره عشق خارج نیست. ای پرنده فاخته، نغمه‌ات را رها کن و به عشق بپرداز.
عاشقان رابه اشارت بود ربط دگر
هرچه نتوان به زبان گفت به ابرو بگذار
هوش مصنوعی: عاشقان با یکدیگر به طور غیرمستقیم ارتباط می‌گیرند و هر چیزی که نتوان به راحتی بیان کرد، می‌توان با یک اشاره یا نگاه منتقل کرد.
بیش ازاین رنج سخن برلب نازک مپسند
شغل گفتار به آن چشم سخن گو بگذار
هوش مصنوعی: بیش از این به خودت زحمت نده و از گفتن چیزهایی که نمی‌خواهی خودت را ناراحت کنی، پرهیز کن. بهتر است به چشمانت نگاه کنی و از آنجا که خودت دوست داری، صحبت کنی.
روی در دامن صحرا کن و از حلقه زلف
طوق چون فاخته برگردن آهو بگذار
هوش مصنوعی: در کنار دمنوش‌ها و طبیعت، موهای بلند و زیبا را به‌گونه‌ای بیفکن که همچون زنگوله‌ای به گردن آهویی آویزان باشد.
نیست صائب به زر و سیم گران باده لعل
صرفه در کوی خرابات بیک سو بگذار
هوش مصنوعی: صائب، باده‌ی گرانبها و قرمز رنگ در کوچه‌های میخانه را به خاطر ثروت و زر و سیم کنار بگذار.