گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۵۶

بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار
وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
هر تهی مغزی ندارد جوهر میدان فقر
کز تهیدستی زند درجان خود آتش چنار
آنچه می آید به کار از شعر، می ماند به جا
سوده گردد از جواهر آنچه ننشیند به کار
سست در گفتار مانند گنهکاران مباش
سعی کن چون بیگناهان بر سخن باشی سوار
پله ای کز عشق و رسوایی مرا قسمت شده است
هست طفل نی سوارم در نظر منصورودار
باشد از نقص جنون پهلو تهی کردن ز سنگ
کز محک پروانمی دارد زرکامل عیار
حسن رابا خال باشد گوشه چشم دگر
مهر کوچک را بود از مهرها بیش اعتبار
وحشتی دارم که چون حرف بیابان بگذرد
می دود از سینه من دل برون دیوانه وار
بر شهیدان پرتو منت گرانی می کند
لاله خونین کفن دارد ز خود شمع مزار
در دویدن خواب نتوان کرد بر پشت سمند
اهل دولت را به غفلت چون سرآمد روزگار
سرو از بی حاصلی بر یک قرار استاده است
از تزلزل نیست ایمن هیچ نخل میوه دار
با تزلزل چشم نگشایند از خواب غرور
وای اگر می بود دولتهای دنیا پایدار
شد فزون ناز وغرورحسن او صائب ز خط
می شود خواب سبک ،سنگین درایام بهار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار
وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
هوش مصنوعی: دل حساس و زخم‌خورده‌ی انسان با محبت و توجه دیگران بیشتر می‌گیرد و به درد می‌آید، و این نشان‌دهنده‌ی آن است که اگر کسی به او آسیب برساند، چه درد و رنجی خواهد داشت. بنابراین، اگر این دل از کسی دلسوزی و محبت نبیند، دچار رنج و مشکلات بیشتری خواهد شد.
هر تهی مغزی ندارد جوهر میدان فقر
کز تهیدستی زند درجان خود آتش چنار
هوش مصنوعی: هر کسی که بی‌فکر و خالی از دانش است، هیچ کیفیت و ارزش خاصی ندارد. فقر و تنگدستی می‌تواند درون فرد را آتشین و ملتهب کند، همچون آتش سوزان چنار.
آنچه می آید به کار از شعر، می ماند به جا
سوده گردد از جواهر آنچه ننشیند به کار
هوش مصنوعی: هر آن چیزی که در شعر مفید و کاربردی است، باقی می‌ماند و به یادگار می‌ماند، اما چیزهایی که به کار نیایند، همچون جواهراتی که به درد نمی‌خورند، به زودی فراموش می‌شوند.
سست در گفتار مانند گنهکاران مباش
سعی کن چون بیگناهان بر سخن باشی سوار
هوش مصنوعی: در گفتار خود سست و ناپخته نباش، بلکه تلاش کن که مانند کسانی که بی‌گناه و راستگو هستند، با اطمینان و قوت صحبت کنی.
پله ای کز عشق و رسوایی مرا قسمت شده است
هست طفل نی سوارم در نظر منصورودار
هوش مصنوعی: اینگونه به نظر می‌رسد که عشق و رسوایی، مقدر شده و نصیب من شده است. من همچون کودک بی‌دفاع و ناتوانی هستم که در چشمان منصور، سوار بر نی و بی‌خبر از خطرات می‌باشم.
باشد از نقص جنون پهلو تهی کردن ز سنگ
کز محک پروانمی دارد زرکامل عیار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد هر کسی باید از نقص و کاستی‌های خود دوری کند و به جای آن، به دنبال کمال و زیبایی باشد. مانند سنگی که در نظر دیگران بی‌ارزش است، اما در واقع می‌تواند به چیزی باارزش و گران‌بها تبدیل شود.
حسن رابا خال باشد گوشه چشم دگر
مهر کوچک را بود از مهرها بیش اعتبار
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی با خالی که در صورت است به دلنشینی چشم دیگری است، و این مهر کوچک، از همه مهرها و محبت‌ها ارزش بیشتری دارد.
وحشتی دارم که چون حرف بیابان بگذرد
می دود از سینه من دل برون دیوانه وار
هوش مصنوعی: ترس و نگرانی شدیدی دارم که وقتی سخن از بیابان به میان بیاید، دل من به شدت و دیوانه‌وار از سینه‌ام خارج شود و به سمت بیابان برود.
بر شهیدان پرتو منت گرانی می کند
لاله خونین کفن دارد ز خود شمع مزار
هوش مصنوعی: پرچم شهیدان در خاک، با خونین کفن، مانند شمعی در مزار می‌درخشد و این درخشش، به خاطر نیایش و ارادت به آنهاست.
در دویدن خواب نتوان کرد بر پشت سمند
اهل دولت را به غفلت چون سرآمد روزگار
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند در حال دویدن، خواب و غفلت کند، چرا که بر پشت اسب اهل قدرت، زمان به سرعت سپری می‌شود و فرصت‌ها از دست می‌روند.
سرو از بی حاصلی بر یک قرار استاده است
از تزلزل نیست ایمن هیچ نخل میوه دار
هوش مصنوعی: سرو به خاطر بی‌حاصلی‌اش در یک جا ایستاده است و هیچ نخل میوه‌داری از تزلزل و ناپایداری در امان نیست.
با تزلزل چشم نگشایند از خواب غرور
وای اگر می بود دولتهای دنیا پایدار
هوش مصنوعی: اگر انسان‌ها با تردید و بی‌ثباتی از خواب غرور بیدار نشوند، وای به حالشان! اگرچه خوشبختی و قدرت‌های دنیا هیچ‌گاه پایدار نمی‌مانند.
شد فزون ناز وغرورحسن او صائب ز خط
می شود خواب سبک ،سنگین درایام بهار
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز و غرور او به قدری زیاد شده که هر خطی از می‌تواند در بهار خواب را سنگین و سبک کند.