گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۴۱

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد
سیب زنخدان تو دست ز خورشید برد
نقش شب وروز ما با مه وخور بدنشست
یک ره ازین کعبتین خنده نزد نقش برد
گرچه سرم رفته است صرفه همان با من است
تیغ کشید آفتاب قطره شبنم سترد
قدرشناسان وقت جان به صبوحی دهند
بر سر پیمانه ای صبح نفس را سپرد
از ستم روزگار صائب آسوده باش
هر کس نیشی که داشت در جگر ما فشرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد
سیب زنخدان تو دست ز خورشید برد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت یک فرد می‌پردازد. در اینجا، جذابیت چهره و شان این فرد به قدری است که حتی آتش سرخی که از جمال او ناشی می‌شود، از شدت شرم به عرق می‌افتد. همچنین، این شخص آن‌چنان تابناکی دارد که دستش از تابش خورشید فراتر می‌رود. به طور کلی، تصویرگر زیبایی و تأثیر عمیق این فرد بر دیگران است.
نقش شب وروز ما با مه وخور بدنشست
یک ره ازین کعبتین خنده نزد نقش برد
هوش مصنوعی: ماه و خورشید در شب و روز ما به خوبی بر روی بدنش نقشی زده‌اند. از این دو کعبه که به آن خندیده شده، یک قدم به جلو بردار.
گرچه سرم رفته است صرفه همان با من است
تیغ کشید آفتاب قطره شبنم سترد
هوش مصنوعی: هرچند که من از هستی و وجود خود فاصله گرفته‌ام، اما هنوز همان صفای باطنی با من همراه است. آفتاب مانند تیغی به آرامی شبنم را از روی زمین پاک می‌کند.
قدرشناسان وقت جان به صبوحی دهند
بر سر پیمانه ای صبح نفس را سپرد
هوش مصنوعی: افرادی که قدر زمان را می‌دانند، جان خود را در دمی خوش و شاداب صرف می‌کنند و در آن لحظه، نفس خود را به خوشی و نوشیدن بیدار می‌کنند.
از ستم روزگار صائب آسوده باش
هر کس نیشی که داشت در جگر ما فشرد
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و مشکلات زندگی نگران نباش، زیرا هر کسی که به ما آسیبی رسانده، خودش هم زخم‌هایی در دل دارد.