گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۳۱

می می چکد از چشمش جانانه چنین باید
از گردش خودمست است پیمانه چنین باید
افسوس نمی داند انصاف نمی فهمد
از رحم دل جانان بیگانه چنین باید
تا بال زند برهم آتش جهد از بالش
مشتاق فنای خودپروانه چنین باید
بالی است سبک پرواز اسباب سرای ما
در رهگذر سیلاب کاشانه چنین باید
خجلت زده بیرون رفت سیل ازدل ویرانم
ز اسباب تعلق پاک ویرانه چنین باید
از فکر دو عالم شد دل پاک ز عشق او
از قید صدف فارغ دردانه چنین باید
از سنگ گهر چیند از خنده شکر ریزد
هنگامه طفلان را دیوانه چنین باید
از ناله ما جستند از خواب گرانجانان
بیداری دلها را افسانه چنین باید
در جام فلک زد دست آخر دل خونخوارم
آن را که بودمی خون پیمانه چنین باید
از پاس ادب هرگز با شمع نمی جوشد
گرد دل خودگردد پروانه چنین باید
هرگز نشود خون کم از سینه اهل دل
از خویش برآرد می میخانه چنین باید
شد دایره گردون پیمانه ما صائب
مشرب چو وسیع افتاد پیمانه چنین باید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می می چکد از چشمش جانانه چنین باید
از گردش خودمست است پیمانه چنین باید
هوش مصنوعی: او همچون می، زیبایی و لطافتی دارد که از چشمانش جاری می‌شود. برای آنکه خود را در این حالت خوش‌حال‌کننده حفظ کند، باید به دور خود بگردد و جامی را که از او نشأت می‌گیرد، به دست گیرد.
افسوس نمی داند انصاف نمی فهمد
از رحم دل جانان بیگانه چنین باید
هوش مصنوعی: متاسفانه، او از احساسات عمیق و لطیف کسی که دوستش دارد بی‌خبر است و نمی‌تواند انصاف را درک کند. او باید به این واقعیت پی ببرد که این جدایی و بیگانگی ناشی از محبت و رحمت است.
تا بال زند برهم آتش جهد از بالش
مشتاق فنای خودپروانه چنین باید
هوش مصنوعی: تا زمانی که پروانه از بالش خود به آتش نزدیک می‌شود و در تلاش است تا به آتش برسد، نشان می‌دهد که او برای فانی شدن خود در آتش، چقدر اشتیاق دارد. پروانه باید این‌گونه باشد.
بالی است سبک پرواز اسباب سرای ما
در رهگذر سیلاب کاشانه چنین باید
هوش مصنوعی: بال‌های سبکی داریم که باعث می‌شود در مسیر زندگی‌مان از مشکلات عبور کنیم و این وضعیت البته باید چنین باشد.
خجلت زده بیرون رفت سیل ازدل ویرانم
ز اسباب تعلق پاک ویرانه چنین باید
هوش مصنوعی: دل ویران من از احساسات و وابستگی‌ها خجالت کشید و به بیرون رفت، و اکنون چنین ویرانه‌ای لازم است که از هر گونه تعلق پاک باشد.
از فکر دو عالم شد دل پاک ز عشق او
از قید صدف فارغ دردانه چنین باید
هوش مصنوعی: دل پاک و بی‌غش من از عشق او به دور از هر دو جهان شده است و باید این گونه باشد که او را چون مروارید ناب از قید و بندها آزاد و رها بیابم.
از سنگ گهر چیند از خنده شکر ریزد
هنگامه طفلان را دیوانه چنین باید
هوش مصنوعی: از سنگ، گوهر می‌چینند و از خنده، شکر می‌ریزد؛ این وضعیت و شادی بچه‌ها باید به همین شکل دیوانه‌وار باشد.
از ناله ما جستند از خواب گرانجانان
بیداری دلها را افسانه چنین باید
هوش مصنوعی: از ناله‌های ما، معشوقان از خواب سنگین خود بیدار شدند و برای بیداری دل‌ها، داستانی شگفت‌انگیز باید روایت شود.
در جام فلک زد دست آخر دل خونخوارم
آن را که بودمی خون پیمانه چنین باید
هوش مصنوعی: در پایان کار، دل پرآشوب من به جام فلک دست می‌زند؛ کسی که مانند من در درد و رنج است، واقعاً باید چنین احساسی داشته باشد.
از پاس ادب هرگز با شمع نمی جوشد
گرد دل خودگردد پروانه چنین باید
هوش مصنوعی: به خاطر رعایت ادب، هرگز باید با شمع درگیر نشد. پروانه نیز باید این گونه باشد که دور دل خود بچرخد.
هرگز نشود خون کم از سینه اهل دل
از خویش برآرد می میخانه چنین باید
هوش مصنوعی: هرگز نباید محبت و احساسات عمیق اهل دل نسبت به خودشان کمتر شود، زیرا باید در دلشان همیشه شور و شوق میخانه وجود داشته باشد.
شد دایره گردون پیمانه ما صائب
مشرب چو وسیع افتاد پیمانه چنین باید
هوش مصنوعی: چرخش گردون زندگی ما مانند یک پیمانه است، وقتی که فضای اطراف گسترده و وسیع شود، باید پیمانه نیز به همین اندازه بزرگ باشد.