غزل شمارهٔ ۴۵۲
به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا
سر این نافه را پیش غزالان ختا بگشا
ندارد طاقت بند گران بال پریزادان
بر آن اندام نازک رحم کن، بند قبا بگشا
نمی گنجد نسیم مصر در پیراهن از شادی
گریبانی برای امتحان پیش صبا بگشا
نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد
در ایام برومندی در بستانسرا بگشا
شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
به دستی چون حنا بیعت کند هر شب توانایی
کنون چون دست دست توست بند از پای ما بگشا
اگر چه درد جای خویش را وا می کند در دل
تو از آغوش رغبت در حریم سینه جا بگشا
سزای توست چون گل گریه تلخ پشیمانی
که گفت ای غنچه غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
ز رقص مرغ بسمل این نوا در گوش می آید
که ساحل چون شود نزدیک، بازوی شنابگشا
ندارد بی قراری حاصلی غیر از پشیمانی
میان خویش را چون موج در بحر بلا بگشا
مکن از ظلمت پر وحشت فقر و فنا دهشت
نظر چون خضر بر سرچشمه آب بقا بگشا
سحاب تیره هیهات است بی باران بود صائب
ز روی صدق در دلهای شب دست دعا بگشا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا
سر این نافه را پیش غزالان ختا بگشا
هوش مصنوعی: با عشق و احساسات عمیق خود، راز و زندگی را برای دلهای خسته و دلتنگ بیان کن و صدای زیبای خود را به گوش زیباییهای طبیعی برسان.
ندارد طاقت بند گران بال پریزادان
بر آن اندام نازک رحم کن، بند قبا بگشا
هوش مصنوعی: بندهای سنگینی که به پرندگان زیبا و نازک میزنند، تحملشان را بالا میبرد. برای مهربانی، این بندها را loosen کن و آزادشان بگذار.
نمی گنجد نسیم مصر در پیراهن از شادی
گریبانی برای امتحان پیش صبا بگشا
هوش مصنوعی: نسیم خوش مصر به قدری لطیف و دلنشین است که در پیراهنی که برای شادی دوخته شده، جا نمیشود. برای امتحان این نسیم زیبا، گریبانی را برای صبا باز کنید.
نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد
در ایام برومندی در بستانسرا بگشا
هوش مصنوعی: باد ناامیدی قدرتی دارد که در روزهای شکوفایی میتواند بر زندگی تأثیر بگذارد. در چنین مواقعی، فرصتها و امکانات را با دقت بررسی کن و درهای جدیدی را به روی خود باز کن.
شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
هوش مصنوعی: شکایت ما آنچنان تأثیری داشته که حتی سنگ هم در برابر آن به گریه میافتد. اکنون آماده باش که در دل خود احساس گرسنگی کنی؛ چرا که دیگر وقت آن رسیده که پیام ما را بخوانی.
به دستی چون حنا بیعت کند هر شب توانایی
کنون چون دست دست توست بند از پای ما بگشا
هوش مصنوعی: هر شب دست کسی مانند حنا برای بیعت به پیش میرود، اکنون که توانایی تو مانند دست من است، بند از پای ما را باز کن.
اگر چه درد جای خویش را وا می کند در دل
تو از آغوش رغبت در حریم سینه جا بگشا
هوش مصنوعی: با اینکه درد میتواند در دل تو جا پیدا کند، اما از آنجا که دل تو پر از محبت و تمایل است، به آن اجازه بده که در سینهات جای بگیرد.
سزای توست چون گل گریه تلخ پشیمانی
که گفت ای غنچه غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
هوش مصنوعی: نتیجهای که تو باید بگیری، مانند گریه تلخ گل است که به غنچهای میگوید: «بیخبر نباش، دهن خود را به نسیم صبح بگشا.»
ز رقص مرغ بسمل این نوا در گوش می آید
که ساحل چون شود نزدیک، بازوی شنابگشا
هوش مصنوعی: از رقص مرغی که زخمی شده، صدایی به گوش میرسد که وقتی به ساحل نزدیک میشویم، بازویی برای پناه گرفتن آماده میشود.
ندارد بی قراری حاصلی غیر از پشیمانی
میان خویش را چون موج در بحر بلا بگشا
هوش مصنوعی: بیقراری هیچ نتیجهای جز پشیمانی ندارد. مانند موجی که در دریا در حال حرکت است، در دل خود را باز کن و افکار و احساساتت را رها ساز.
مکن از ظلمت پر وحشت فقر و فنا دهشت
نظر چون خضر بر سرچشمه آب بقا بگشا
هوش مصنوعی: از ترس و ناامیدی فقر و نابودی دوری کن و همانند خضر، که از چشمه حیات آب مینوشد، به سرچشمه بقا و زندگی دسترسی پیدا کن.
سحاب تیره هیهات است بی باران بود صائب
ز روی صدق در دلهای شب دست دعا بگشا
هوش مصنوعی: ابرهای تیره بدون باران بر ما نبارند. صائب از روی صداقت و با دلی پاک در دل شب، دست به دعا برمیدارد و از خداوند مدد میطلبد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۵۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1398/02/22 23:04
محمد امین زواری
ز رقص مرغ بسمل این نوا در گوش می آید
که ساحل چون شود نزدیک بازوی شما بگشا
...

صائب