گنجور

غزل شمارهٔ ۴۵۱۸

رنگ خط برلعل جانان ریختند
خار در پیراهن جان ریختند
سبزه خط جوش زد از لعل یار
طوطیان در شکرستان ریختند
در تماشای تو ارباب نظر
بر سر هم همچومژگان ریختند
تا ز ابرشیشه برق باده جست
می پرستان همچو باران ریختند
زاهدان از حیرت رخسار تو
باده ها بر روی قرآن ریختند
خنده کردی در گلستان غنچه ها
شور محشر در نمکدان ریختند
از شکر خند تو موران زیر خاک
قندها از شیره جان ریختند
از شراب لایزالی ساقیان
جرعه ای بر خاک انسان ریختند
هر کسی را هر چه بایست از ازل
در کنار رغبتش آن ریختند
سبحه پیش زاهدان انداختند
نقل پیش می پرستان ریختند
بر سر بالین بیماران عشق
سنبل خواب پریشان ریختند
خاکساران را به چشم کم مبین
چون عبیر از زلف جانان ریختند
دلبران از قامت همچون خدنگ
در جگر ها تخم پیکان ریختند
نه لگن در گریه ماغوطه زد
شمع ما را خوش به سامان ریختند
گوهر جان را سبکروحان عشق
چون عرق از جبهه آسان ریختند
از محیط تلخکامیهای ما
قطره ای در کام عمان ریختند
جرعه ای آمدفزون از ظرف ما
صبحدم را در گریبان ریختند
چون نریزدگوهر دندان خلق
خون نعمتهای الوان ریختند
صائب از شرم تو ارباب سخن
یکقلم در آب دیوان ریختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رنگ خط برلعل جانان ریختند
خار در پیراهن جان ریختند
هوش مصنوعی: رنگ خطی که بر لعل محبوب نقش بسته، نشان از عشق و نگرانی دارد؛ مانند این که بر اثر عشق، خارهایی در لباس جان نازنین قرار گرفته است.
سبزه خط جوش زد از لعل یار
طوطیان در شکرستان ریختند
هوش مصنوعی: سبزه‌ای که از لبان معشوقه می‌روید، مثل طوطیانی در سرزمین شکر، شیرینی و زیبایی را پخش می‌کند.
در تماشای تو ارباب نظر
بر سر هم همچومژگان ریختند
هوش مصنوعی: در دیدن تو، صاحب‌نظران و تماشاگران به یکدیگر نگاه کردند و مانند مژگان، در هم ریختند.
تا ز ابرشیشه برق باده جست
می پرستان همچو باران ریختند
هوش مصنوعی: باران نوشیدنی مانند قطرات باران از شیشه‌های ابر مانند جاری شد و می‌پرستان به دور آن جمع شدند.
زاهدان از حیرت رخسار تو
باده ها بر روی قرآن ریختند
هوش مصنوعی: زاهدان به خاطر زیبایی و شگفتی چهره‌ات، شراب‌ها را بر روی قرآن ریختند.
خنده کردی در گلستان غنچه ها
شور محشر در نمکدان ریختند
هوش مصنوعی: وقتی لبخند زده‌ای در باغ گل‌ها، این شادی و هیجان همچون طعمی خوش در نمکدان پاشیده شده است.
از شکر خند تو موران زیر خاک
قندها از شیره جان ریختند
هوش مصنوعی: به خاطر لبخند شیرین تو، مورچه‌ها به زیر زمین رفته و از شکر خود می‌ریزند.
از شراب لایزالی ساقیان
جرعه ای بر خاک انسان ریختند
هوش مصنوعی: ساقیان، جرعه‌ای از شراب بی‌پایان را بر زمین انسان جاری کردند.
هر کسی را هر چه بایست از ازل
در کنار رغبتش آن ریختند
هوش مصنوعی: هر فردی را مطابق با لیاقتش و با توجه به تمایلاتش، از ابتدای خلقت به شکل خاصی درآورده‌اند.
سبحه پیش زاهدان انداختند
نقل پیش می پرستان ریختند
هوش مصنوعی: دانه‌های تسبیح را جلوی کسی که زهد و تقوا دارد، انداختند و نقل را (شیرینی و خوراکی) جلوی کسانی که به می و نوشیدنی‌ها علاقه‌مند هستند، دپو کردند.
بر سر بالین بیماران عشق
سنبل خواب پریشان ریختند
هوش مصنوعی: در کنار تخت بیماران عشق، گل‌های زیبای سنبل خواب آشفته‌ای را پراکنده کردند.
خاکساران را به چشم کم مبین
چون عبیر از زلف جانان ریختند
هوش مصنوعی: مردم خاکی و humble را دست کم نگیر، زیرا آنها مانند عطر دل‌انگیز موهای معشوقه، اثرات عمیقی دارند.
دلبران از قامت همچون خدنگ
در جگر ها تخم پیکان ریختند
هوش مصنوعی: دلبران با زیبایی و قامت خود مانند تیرهایی، در دل‌ها عشق و جذبه را نشانه رفته و اثر گذاشتند.
نه لگن در گریه ماغوطه زد
شمع ما را خوش به سامان ریختند
هوش مصنوعی: شمع ما در حالتی که گلیه‌ای داریم، خاموش نشده و به خوبی در جایی که باید باشد، قرار گرفته است.
گوهر جان را سبکروحان عشق
چون عرق از جبهه آسان ریختند
هوش مصنوعی: روح‌های آزاده و عاشق، گوهر وجود انسان را همچون عرقی که از پیشانی می‌چکد، به راحتی و بی‌محابا آزاد کردند.
از محیط تلخکامیهای ما
قطره ای در کام عمان ریختند
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در زندگی داریم، قطره‌ای از غم و تلخی به سرزمین عمان منتقل کردند.
جرعه ای آمدفزون از ظرف ما
صبحدم را در گریبان ریختند
هوش مصنوعی: یک جرعه نوشیدنی بیشتر از ظرف ما آمد و صبح زود، آن را در لباس ما ریختند.
چون نریزدگوهر دندان خلق
خون نعمتهای الوان ریختند
هوش مصنوعی: زمانی که گوهر دهان کسی بیرون بیفتد، دیگران به نفع خود از نعمت‌های مختلف استفاده می‌کنند.
صائب از شرم تو ارباب سخن
یکقلم در آب دیوان ریختند
هوش مصنوعی: شاعر از احساس شرمی که از وجود تو دارد، می‌گوید که بزرگان شعر و ادب حتی جرأت نکردند تا یک حرف هم بر روی کاغذ بنویسند و همه‌ی آن را در آب ریختند. یعنی این‌قدر تحت تأثیر تو هستند که نتوانسته‌اند چیزی بگویند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب