غزل شمارهٔ ۴۴۹۹
دامن دشت عدم گیاه ندارد
وای بر آن کس که زاد راه ندارد
راز دل عاشقان ز سینه عیان است
عرصه محشر گریزگاه ندارد
بیخبرست از بهار عالم بالا
باغ وجودی که سرو آه ندارد
روشنی سینه ها ز روزن داغ است
تیره بود هر شبی که ماه ندارد
هر سر موی تو تیغ ملک گشایی است
هیچ شهی این چنین سپاه ندارد
در دل خرسند آه سردنباشد
بادخزان در بهشت راه ندارد
سیر نشد تشنه ای ازان لب نوخط
آب حیات این دل سیاه ندارد
اشک مرا چون صدف دلی نپذیرفت
وای به ابری که خانه خواه ندارد
رنگ برون می زند ز شیشه صافی
چرخ عنان مرا نگاه ندارد
هر که برآید ز سردسیر تعین
فکر لباس وغم کلاه ندارد
تا نشوی آشنای عالم مشرب
قصر وجود تو پیشگاه ندارد
عذر پسندیده است لیک ز نادان
جرم خردمند عذر خواه ندارد
در نظر اعتبار عشق عزیزست
صائب اگر قدر خاک راه ندارد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دامن دشت عدم گیاه ندارد
وای بر آن کس که زاد راه ندارد
هوش مصنوعی: در دشت بیحیات، هیچ گیاهی وجود ندارد و افسوس بر کسی که در زندگیاش هدف و مسیری ندارد.
راز دل عاشقان ز سینه عیان است
عرصه محشر گریزگاه ندارد
هوش مصنوعی: رازهای دل عاشقان از سینههایشان نمایان است و در روز محشر هیچگونه پناهگاهی وجود ندارد.
بیخبرست از بهار عالم بالا
باغ وجودی که سرو آه ندارد
هوش مصنوعی: کسی از زیبایی و شادابی جهان بالا بیخبر است؛ گویی باغ وجودی که در آن زندگی میکند، از غم و درد خالی است.
روشنی سینه ها ز روزن داغ است
تیره بود هر شبی که ماه ندارد
هوش مصنوعی: نور دلها از ترکهای داغ و پرحرارت میتابد، شبهایی که ماه نیستند، همیشه تاریک و تیره هستند.
هر سر موی تو تیغ ملک گشایی است
هیچ شهی این چنین سپاه ندارد
هوش مصنوعی: هر رشته موی تو مانند شمشیری است که قدرت و عظمت پادشاهی را آشکار میکند و هیچ پادشاهی نمیتواند چنین نیرویی را در سپاهش داشته باشد.
در دل خرسند آه سردنباشد
بادخزان در بهشت راه ندارد
هوش مصنوعی: در دل شاد، غم و اندوه جای ندارد، همانطور که در بهشت، هوای خنک پاییزی وجود ندارد.
سیر نشد تشنه ای ازان لب نوخط
آب حیات این دل سیاه ندارد
هوش مصنوعی: تشنگی کسی از لبی که آب حیات را میدهد سیراب نمیشود، و این دل تیره و تار هیچگونه آرامشی ندارد.
اشک مرا چون صدف دلی نپذیرفت
وای به ابری که خانه خواه ندارد
هوش مصنوعی: اشکم را مانند صدفی در خود نگرفت، افسوس بر ابرهایی که جایی برای سکونت ندارند.
رنگ برون می زند ز شیشه صافی
چرخ عنان مرا نگاه ندارد
هوش مصنوعی: رنگی که از شیشه صاف بیرون میآید، نمیتواند مرا متوقف کند یا نگه دارد.
هر که برآید ز سردسیر تعین
فکر لباس وغم کلاه ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که از سرما و سختیهای زندگی بگذرد، نمیتواند به راحتی از خود احساس کمبود و غم را کنار بگذارد.
تا نشوی آشنای عالم مشرب
قصر وجود تو پیشگاه ندارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به شناخت و درک عمیق از جهان و حقیقت وجود نرسی، جایگاه تو در این عالم تعیین نشده است.
عذر پسندیده است لیک ز نادان
جرم خردمند عذر خواه ندارد
هوش مصنوعی: عذر آوردن برای خطا و اشتباه کارهای نادرست قابل قبول است، اما انسانهای نادان باید بدانند که فرد خردمند هرگز به خاطر خطاهای خود عذر نمیخواهد.
در نظر اعتبار عشق عزیزست
صائب اگر قدر خاک راه ندارد
هوش مصنوعی: در نظر عشق، ارزش و مقام بسیار بالایی دارد، صائب. حتی اگر خاک راه هم ارزشی نداشته باشد.