گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۹۰

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید
زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید
عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع
ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید
بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون
به این امید که خورشید رویم از سفر آید
کجاست باد مرادی که بی فسون معلم
سفینه ام به کران زین محیط پر خطر آید
نه روی آینه ای در نظر نه آینه رویی
چگونه طوطی بی مثل من به حرف در آید
شگون ندارد بستن کمر به خون ضعیفان
ز رگ گشودن ماخون ز چشم نیشتر آید
زمانه ای است که بندند بر رخش در کنعان
اگر به دست تهی ماه مصر از سفر آید
به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردی
اگر به سنگ خورد تیغ به که بر سپر آید
مرا که صبح نشاط از سواد نامه بخندد
کدام عید به این می رسد که نامه بر آید
چه جای خامه که از درد چون قلم بشکافد
حدیث هجر اگر بر زبان نیشتر آید
به جیب خاک فرو برده سر به طالع وارون
چگونه دانه امید ازین بهار بر آید
فضای خاک شکرزار شد ز کلک تو صائب
که دیده از نی بی مغز اینقدر شکر آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید
زبان مار ز خاک سخن گزیده بر آید
هوش مصنوعی: وقتی زندگی به پایان می‌رسد، به جای سبزه و سرسبزی، سخنانی تلخ و گزنده همچون زبان مار از دل خاک برمی‌آید.
عجب که طی شود این راه کز ستیزه طالع
ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آید
هوش مصنوعی: چه شگفت انگیز است که این مسیر پرعلاقه و پرخطر، با وجود تمام دشواری‌ها و چالش‌هایی که در آن وجود دارد، طی می‌شود. مانند این است که با وجود اینکه پایمان به سختی‌ها و موانع برخورد می‌کند، همچنان به جلو می‌رویم و بیرون آمدن از این موانع ممکن است سرانجام به پیروزی و موفقیت منتهی شود.
بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون
به این امید که خورشید رویم از سفر آید
هوش مصنوعی: من مانند صبحی روشن و باز هستم و ستاره‌ها همچون گردی در آسمان می‌ریزشوند، با این امید که خورشید من از سفر برگردد و به زندگی‌ام روشنی بخشد.
کجاست باد مرادی که بی فسون معلم
سفینه ام به کران زین محیط پر خطر آید
هوش مصنوعی: کجاست باد نیکویی که بی نیاز از جادو، کشتی‌ران من را از این محیط پرخطر به ساحل برساند؟
نه روی آینه ای در نظر نه آینه رویی
چگونه طوطی بی مثل من به حرف در آید
هوش مصنوعی: نه تصویری از زیبایی در برابر چشمم است و نه زیبایی در آینه وجود دارد. چگونه می‌تواند طوطی‌ای که مانند من بی‌نظیر است، سخن بگوید؟
شگون ندارد بستن کمر به خون ضعیفان
ز رگ گشودن ماخون ز چشم نیشتر آید
هوش مصنوعی: بستن کمر به خون افراد ضعیف خوب نیست، چرا که خون آن‌ها از رگ‌ها بیرون می‌ریزد و با نیشتر، خون از چشم‌ها جاری می‌شود.
زمانه ای است که بندند بر رخش در کنعان
اگر به دست تهی ماه مصر از سفر آید
هوش مصنوعی: زمانه‌ای است که اگر کسی بدون مال و دارایی به کنعان برود، حتی در ماه مصر هم نمی‌تواند به راحتی سفر کند و به هدفش برسد.
به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردی
اگر به سنگ خورد تیغ به که بر سپر آید
هوش مصنوعی: به جنگ دشمن نرو، چون اگر در راه شجاعت به مشکلی برخوردی، رفتن با سلاح بهتر از پنهان شدن پشت سپر است.
مرا که صبح نشاط از سواد نامه بخندد
کدام عید به این می رسد که نامه بر آید
هوش مصنوعی: کدام جشن و عید می‌تواند با خوشحالی و طراوتی که از خواندن نامه در صبح به من دست می‌دهد، مقایسه شود؟
چه جای خامه که از درد چون قلم بشکافد
حدیث هجر اگر بر زبان نیشتر آید
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به گونه‌ای عمیق به احساس درد و جدایی اشاره می‌کند. او می‌گوید که واژه‌ها و قلم نمی‌توانند عمق این درد را بیان کنند. اگر فردی بخواهد از جدایی سخن بگوید، باید با درد و عذاب درونی خود دست و پنجه نرم کند و نمی‌تواند تنها با نوشتن به بیان آن بپردازد. این بیان، نشان‌دهنده شدت و عمق احساسات است که فراتر از کلمات می‌رود.
به جیب خاک فرو برده سر به طالع وارون
چگونه دانه امید ازین بهار بر آید
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که از این بهار، دانه‌ی امیدی سر برآورد در حالی که سر در خاک فرو رفته و شرایط مناسبی ندارد؟
فضای خاک شکرزار شد ز کلک تو صائب
که دیده از نی بی مغز اینقدر شکر آید
هوش مصنوعی: فضای زمین مانند شکرزاری شیرین شد، به خاطر قلم تو صائب، که چشم از نی‌ای بی‌مغز، این اندازه شیرینی می‌بیند.