گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۸۲

ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد
سر کمند فریب مرا سراب ندارد
هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا
چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد
حدیث تنگ شکر بادهان یار مگویید
که تنگ حوصله یک حرف تلخ تاب ندارد
در آن محیط که من می روم چو موج سراسر
سپهر ظرف تماشای یک حباب ندارد
شکسته خار به چشمم ز بدگمانی غیرت
که از خیال که چشم ستاره خواب ندارد
کدام راهرو اینجا دم از ثبات قدم زد
که هم ز نقش قدم پای در رکاب ندارد
به نازبالش گل تکیه کرده قطره شبنم
خبر ز داغ مکافات آفتاب ندارد
دلت ز جهل مرکب سیه شده است وگرنه
کدام خشت که در سینه صد کتاب ندارد
شده‌ست بسته چنان راه فیض بر دل صائب
که از خدنگ تو امید فتح باب ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد
سر کمند فریب مرا سراب ندارد
هوش مصنوعی: از وعده‌های دروغین او دیگر دل نگران نیست. فریب من دیگر گمراهی ندارد.
هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا
چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد
هوش مصنوعی: من با تمام وجود، به خاطر زیبایی و شگفتی حسن تو، هلاک می‌شوم؛ زیرا تو به اندازه یک شعر از حافظ شیراز بی‌نظیری و انتخابی جز تو ندارم.
حدیث تنگ شکر بادهان یار مگویید
که تنگ حوصله یک حرف تلخ تاب ندارد
هوش مصنوعی: در مورد شیرینی و خوشی نسبت به معشوق صحبت نکنید، زیرا او ظرفیت شنیدن یک سخن تلخ را ندارد.
در آن محیط که من می روم چو موج سراسر
سپهر ظرف تماشای یک حباب ندارد
هوش مصنوعی: در آن جایی که من قدم می‌زنم، مانند موجی که در آسمان گسترده شده است، هیچ ظرفی برای تماشای یک حباب وجود ندارد.
شکسته خار به چشمم ز بدگمانی غیرت
که از خیال که چشم ستاره خواب ندارد
هوش مصنوعی: به دلیل بدبینی و غیرت، هر چیزی در برابر من مانند خار به چشم می‌آید، زیرا در خیال و خواب به ستاره‌ها نمی‌توان اعتماد کرد.
کدام راهرو اینجا دم از ثبات قدم زد
که هم ز نقش قدم پای در رکاب ندارد
هوش مصنوعی: کدام شخص در اینجا از استقامت و ثبات خود صحبت می‌کند که حتی نشانه‌ای از رد پایش در این مسیر نیست؟
به نازبالش گل تکیه کرده قطره شبنم
خبر ز داغ مکافات آفتاب ندارد
هوش مصنوعی: بر روی بالش نرم و گلی خوابیده، و قطره‌های شبنم هیچ خبری از عذاب و گرمای سخت آفتاب برایش ندارند.
دلت ز جهل مرکب سیه شده است وگرنه
کدام خشت که در سینه صد کتاب ندارد
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر نادانی و آگاهی نداشتن، تیره و تار شده است؛ در غیر این صورت، کدام سنگی است که در درونش صد کتاب دانش و تجربه نداشته باشد؟
شده‌ست بسته چنان راه فیض بر دل صائب
که از خدنگ تو امید فتح باب ندارد
هوش مصنوعی: دل صائب به گونه‌ای دچار تنگی و محدودیت شده که دیگر از تیرهای تو هیچ امیدی به گشودن در فیض و رحمت ندارد.