گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۸۱

نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد
بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد
اگر چه هست برآن زلف پیچ وتاب مسلم
نظر به موی میان تو پیچ وتاب ندارد
دماغ خشک مرا کرد نامه تو معطر
که گفته است گل کاغذی گلاب ندارد
چگونه نرم شود از فغانم آن دل سنگین
که گر به کوه رسد ناله ام جواب ندارد
ز آبروست گرانقدر آدمی به نظرها
به نرخ خاک بود گوهری که آب ندارد
خوشا کسی که درین خاکدان به غیر دردل
دگر امید گشایش به هیچ باب ندارد
بود ز طول امل تار و پود طینت پیران
زمین شور به جز موجه سراب ندارد
ستاره سوز بود آفتاب صبح قیامت
بیاض گردن او خال انتخاب ندارد
ز بخت ماست چنین تلخ گوی آن لب شیرین
وگرنه آب گهر موج انقلاب ندارد
اثر ز آبله شکوه نیست در دل عارف
ز آرمیدگی این بحر یک حباب ندارد
بس است بیخبری عذر خواه باده پرستان
گناه عالم آب اینقدر عتاب ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد
بدیهه عرق شرم آفتاب ندارد
هوش مصنوعی: چشیدن زیبایی تو باعث می‌شود که خورشید نتواند تابش خود را به درستی نشان دهد و در واقع حتی خورشید نیز در برابر زیبایی تو شرمنده است و توانایی درخشش ندارد.
اگر چه هست برآن زلف پیچ وتاب مسلم
نظر به موی میان تو پیچ وتاب ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه زلف‌های تو زیبایی و جذابیت خاصی دارند، اما با همه‌ی این‌ها، زیبایی موهای میانت هیچ چیز دیگری را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهد.
دماغ خشک مرا کرد نامه تو معطر
که گفته است گل کاغذی گلاب ندارد
هوش مصنوعی: نامه تو به من بویی خوش بخشید، مانند گلی که از کاغذ ساخته شده و به خود عطر گلاب نمی‌گیرد.
چگونه نرم شود از فغانم آن دل سنگین
که گر به کوه رسد ناله ام جواب ندارد
هوش مصنوعی: چطور می‌شود که آن دل سنگینی که از گریه‌ام نرم شود، در حالی که ناله‌ام اگر به کوه برسد، جوابی ندارد؟
ز آبروست گرانقدر آدمی به نظرها
به نرخ خاک بود گوهری که آب ندارد
هوش مصنوعی: آبرو، ارزش زیادی برای انسان دارد؛ در نظر دیگران، ارزش او کمتر از خاک نیست. مثل جواهری که ارزش دارد ولی آب ندارد.
خوشا کسی که درین خاکدان به غیر دردل
دگر امید گشایش به هیچ باب ندارد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در این دنیای فانی، به جز امید بر دلی دیگر، به هیچ چیز دیگری وابسته نیست و به هیچ در دیگری توقع گشایش ندارد.
بود ز طول امل تار و پود طینت پیران
زمین شور به جز موجه سراب ندارد
هوش مصنوعی: از طولانی شدن آرزوها، ساختار وجودی پیران زمین مانند تاروپودِ ریز و ضعیف شده است و جز نیروی فریبنده و ناپایدار، چیزی را در اختیار ندارد.
ستاره سوز بود آفتاب صبح قیامت
بیاض گردن او خال انتخاب ندارد
هوش مصنوعی: آفتاب صبح قیامت مانند ستاره‌ای سوزان است و در این روز، سفیدی گردن او (مقصود به شخص یا چیزی خاص) هیچ علامتی از انتخاب و تفاوت ندارد.
ز بخت ماست چنین تلخ گوی آن لب شیرین
وگرنه آب گهر موج انقلاب ندارد
هوش مصنوعی: به خاطر بدشانسی ماست که چنین تلخی را می‌گوییم، در حالی که آن شخص لب‌های شیرینی دارد و اگر غیر از این بود، موج تغییرات و تحولات، آب و گوهر را نمی‌لرزانید.
اثر ز آبله شکوه نیست در دل عارف
ز آرمیدگی این بحر یک حباب ندارد
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از بیماری آبله به وجود می‌آید، در دل عارف هیچ ارزشی ندارد، زیرا آرامش و سکون این دریا به اندازه یک حباب هم تاثیر ندارد.
بس است بیخبری عذر خواه باده پرستان
گناه عالم آب اینقدر عتاب ندارد
هوش مصنوعی: دیگر بس است که بی‌خبر باشی؛ از باده‌نوشان عذرخواهی کن، زیرا گناه دنیا مثل آب، اینقدر سرزنش ندارد.