گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۸

زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
که می پیچد به هم خجلت زبان عذرخواهی را
مکن زنهار دست از پا خطا، گر بینشی داری
که می پرسند از هر عضو در محشر گواهی را
ز شوق نقطه خالش به گرد کعبه می گردم
که ره گم کرده، خضری می شمارد هر سیاهی را
نسازد دوربینان را سواد از اصل مستغنی
وگرنه از تو دارد چشم آهو خوش نگاهی را
عبث پرویز در همچشمی فرهاد می کوشد
نگیرد زر دست افشار، جای رنگ کاهی را
نشد ژولیده مویی پرده سرگرمی مجنون
نمی پوشد کلاه فقر، نور پادشاهی را
سر خاری ز شور عشق خالی نیست در گلشن
ازو دارد همانا غنچه گل کج کلاهی را
به همت می توان قطع تعلق کرد از دنیا
سلاحی نیست از شمشیر بالاتر سپاهی را
کلیدی نیست غیر از آه باغ خلد را صائب
مکن تا می توانی فوت آه صبحگاهی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
هوش مصنوعی: دنیا و دارایی‌های آن مانند طلا و نقره، تنها پرده‌ای هستند که عمر کوتاه انسان را به اندازه‌ی یک فلس (واحدی از پول) نشان می‌دهند، همان‌طور که خار زیر پوست ماهی وجود دارد.
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
هوش مصنوعی: اگر از افرادی با چراغ دل و بینش درست، صبر کنی بر گزند و ناکامی چهره‌ات، بدان که آب زندگی هرگز نمی‌تواند تیرگی و سیاهی را از وجودت بزداید.
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
که می پیچد به هم خجلت زبان عذرخواهی را
هوش مصنوعی: اگر بی‌گناه باشی، نیاور عذری برای خودت، زیرا خجالت‌زده می‌شویم و زبان‌مان در عذرخواهی بند می‌آید.
مکن زنهار دست از پا خطا، گر بینشی داری
که می پرسند از هر عضو در محشر گواهی را
هوش مصنوعی: مراقب باش که اشتباهی نکن، زیرا اگر آگاهی داشته باشی می‌دانستی که در روز رستاخیز از هر قسمت بدن تو شهادت گرفته خواهد شد.
ز شوق نقطه خالش به گرد کعبه می گردم
که ره گم کرده، خضری می شمارد هر سیاهی را
هوش مصنوعی: از شوق و شیدایی به دور کعبه می‌چرخم، چون خضر (شخصیتی اسطوره‌ای) که هر نقطه تاریکی را به حساب می‌آورد و در جستجوی راهی برای پیدا کردن مسیرم هستم.
نسازد دوربینان را سواد از اصل مستغنی
وگرنه از تو دارد چشم آهو خوش نگاهی را
هوش مصنوعی: دوربین‌ها یا چشمان تیزبین، به خودی خود به دلیل وجود دانایی و دانش، نیازی به دیگری ندارند، اما اگر این دانایی نباشد، چشم زیبا و خوش‌نگر تو می‌تواند جذابیت و جاذبه ویژه‌ای داشته باشد.
عبث پرویز در همچشمی فرهاد می کوشد
نگیرد زر دست افشار، جای رنگ کاهی را
هوش مصنوعی: پرویز تلاش می‌کند در رقابت با فرهاد، برای به دست آوردن زرین‌دست افشار، خود را به زحمت نیاندازد و جایگاه او را تغییر ندهد.
نشد ژولیده مویی پرده سرگرمی مجنون
نمی پوشد کلاه فقر، نور پادشاهی را
هوش مصنوعی: مجنون با موی ژولیده‌اش در کنار سرگرمی‌اش نمی‌تواند فقر را بپوشاند و در حقیقت، نشان‌دهنده بالاترین نور و مقام پادشاهی است که در دل او وجود دارد.
سر خاری ز شور عشق خالی نیست در گلشن
ازو دارد همانا غنچه گل کج کلاهی را
هوش مصنوعی: در باغی که عشق جوش می‌زند، حتی درخت خاردار هم از آن تأثیر پذیرفته و یک غنچه گل با ویژگی‌های خاص خود، نشانه‌ای از این عشق را نمایان کرده است.
به همت می توان قطع تعلق کرد از دنیا
سلاحی نیست از شمشیر بالاتر سپاهی را
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده می‌توان از وابستگی به دنیا فارغ شد، چرا که هیچ وسیله‌ای نمی‌تواند به اندازه عزم قوی موثر باشد.
کلیدی نیست غیر از آه باغ خلد را صائب
مکن تا می توانی فوت آه صبحگاهی را
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای ورود به باغ بهشت جز آه و ناله نیست، پس تا جایی که می‌توانی، صدای آه صبح را از دست نده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴۸ به خوانش عندلیب